گفت‌وگوها
صفحه اصلی   /   گفت‌وگوها
گفت‌وگوها
آقای طباطبایی فردی مسلط در میراث شیعه بود، البته افزون بر آن، میراث سنی‌ها را بویژه در حوزه اهل بیت به خوبی می‌شناخت. راه و رسم تحقیق دقیق را می‌دانست. در روشن کردن بسیاری از ابهاماتی که برای ما پیش می‌آمد، مسلط و راهگشا بود. بیشتر سؤالات خود را در باره کارهایی که داشتم از ایشان می‌پرسیدم. البته، ایشان به تمام معنا استاد ما بودند.
آیة الله محقق داماد هم فرموده‌اند هیچ کس مانند سید یزدی به روش عرفی به تفقه نپرداخته است، وی در بسیاری از موارد چنان عرفی اندیشیده است که روش یک حقوقدان عرفی معاصر را به ذهن انسان تداعی می‌کند. بعنوان مثال مرحوم سید، موضوع شخصیت حقوقی که هنوز هم عده‌ای از فقها در به رسمیت شناختن آن تردید دارند را در یک قرن قبل مطرح کرده‌اند. در پایان مباحث زکات عروة الوثقی مطرح شده است و فتوای ایشان مبتنی بر اعتبار شخصیت حقوقی است که بسیاری از محشیان عروة را وادار کرده است که بحث‌های دقیقی را داشته باشند.
حسین درگاهی، مؤسس مؤسسۀ فرهنگی، علمی و انتشاراتی شمس الضحی متولد ۱۳۳۱ از زنجان است که به خاطر علاقه به علوم قرآن و حدیث از اوائل دهه ۵۰ به مطالعه در این علوم پرداخت و از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸ ـ پایان عمر محدث اُرموی ـ با وی همکاری داشت. این مصحح و محقق علوم قرآن و حدیث اثر گرانسنگ ۱۱۰ جلدی بحار الأنوار را تلخیص کرد که همراه با ترجمه در هفت مجلد با عنوان «تحفه آثار» منتشر شده است.
"احمد‌بن حنبل" امام حنابله؛ سال ۲۴۱ از دنیا رفت و روایاتش را پسرش "عبدالله‌بن احمد" و شخص دیگری به‌نام "قطیعی" جمع‌آوری کرده‌اند. وقتی تعداد روایات مربوط به فضایل امیرالمؤمنین علی(ع) جلب توجه کرد، از همان سده‌های نخست از کتاب "فضایل‌الصحابه" جدا شد و تحت عنوان "فضایل علی(ع)" در بین عالمان و محدثان استنساخ و تکثیر گشت و عنوان مستقلی گرفت.
وقتى از سفرى به ايران، به نجف بازگشته بود، شبانگاه طلاب به ديدن ايشان آمده بودند و به همين مناسبت در منزل آن عزيز مجلس روضه‏اى بود. شيخ عبدالوهّاب کماشى، در اول منبرش با آن آواى ملکوتى و نواى دلنشينش شروع کرد به خواندنِ خطبه شقشقيه، به مجرد خواندن خطبه، صداى گريه آن بزرگوار بلند شد. از خواندن و نواى او، و گريه عجيب علّامه امينى و سايرين، چنان شور و التهابِ عجيبى دست داد، که به قول حافظ «حالتى رفت که محراب به فرياد آمد»...
به ياد دارم که بعد از انتشار جلد سوم و ششم الغدير در عراق، اعتراضاتی از طرف بعضی از افراد به عمل آمد و به نخست وزير وقت نوری سعيد شکايت کردند و از جمله شاکيان، يک نفر از وکلای دادگستری موصل بود، يک نفر از علمای آن ديار و چهار نفر ديگر به نوری سعيد گفتند شما نبايد اجازه دهيد در عراق که قلب عالم اسلام است چنين کتابی چاپ شود و بايد از خلفا دفاع کنيد. نوری سعيد گفت من از اين کتاب خبری ندارم.
جای خوشحالی است که مجموعۀ اسنادی که از مرحوم سید باقی مانده است بسیار بزرگ است. یعنی ما نمی‌شناسیم از هیچ مرجعی از مراجع گذشته، این همه سند یکجا باقی مانده باشد. مرحوم پدرم در جمع‌آوری و نگهداری از این اسناد زحمت بسیار کشیده است. این اسناد شامل مکاتبات فقهی و استفتاءات و اسناد مالی و چگونگی مصارف وجوهات و جابجایی مبالغ از ممالک دیگر و مصارف عام المنفعۀ آن روزگار، همچنین اسناد سیاسی و اجتماعی است که از اقصی نقاط شهرهای اسلامی برای سید مکاتبه می‌شده است که بخش عمدۀ آن مربوط به حوادث مشروطه و بخشی هم مکاتبات عشایر عراق و برخی صاحب منصبان عثمانی آن روزگار است که مربوط به مقابله با هجوم انگلیسی‌ها به خاک عراق است.
گفت‌وگوهای محقق طباطبائی
حرف شین که تمام شد مرحوم صاحب ذریعه، قدّس الله روحه، فرمودند: اجازه مى دهید این قسمت را همین جا چاپ کنیم؟ من خیلى خوشحال شدم که ذریعه از دو جا چاپ مى شود و زودتر تمام مى شود. حرف «ش» در دو جلد (۱۳ و ۱۴) در نجف و در سال ۱۳۷۸ از روى خط من چاپ شد...
کاشف الغطاء از اوصیاء مرحوم سید بود، سید وقتى که می خواست وصیت کند، به ایشان گفت که وصیت نامه را بنویسد، و آن وصیت را من استنساخ کرده ام و دارم، کاشف الغطاء با سید، رابطه خانوادگى داشتند. سید خیلى به ایشان توجه داشت. البته برادر بزرگ شیخ محمدحسین، یعنى شیخ احمد، در فقه و اصول مسلطتر بود و قریباً شاگرد اول مرحوم سید بود...
در همان تاریخی که ایشان در تبریز بود، از همان زمان وهابی ها، در تبریز ایادی ای داشته فعالیت می کردند و برای تبلیغات ضد مذهب و ضد شیعه، جلسه هایی داشتند و ایشان از همان وقت با آنها مبارزه می کرد. ادامه فعالیت های ایشان بالاخره منجر به مسافرت به نجف اشرف برای همیشه شد. و از وقتی هم که از تبریز درآمد دیگر هیچ وقت به تبریز بازنگشت، حتی برای مسافرت...
مدتى بعد به نجف رفتم تا مدتى کوتاه در آنجابمانم و سپس بازگردم ولى بر اثر فشار بعثیها نتوانستم به ایران برگردم، تا اینکه سرانجام در سال ۵۶ توانستم به ایران بازگردم و تا سال ۶۲ ۶۳ در اینجا بودم. تااینکه آقاى شاکرى، رئیس کتابخانه آستان قدس، با من تماس گرفتند که بقیه فهرست را تکمیل کنم. من بقیه کار را پى گرفتم تا اینکه در سال ۶۴ به کنفرانس امام حسین علیه السلام در لندن دعوت شدم و مدتى حدود سه ماه نیز براى معالجه و دیدار فرزندان و اقوام در آنجا ماندم...
در آن سالها در تابستان از نجف به همدان رفته بودم. مقداری كتاب خطی از يكی از دهات همدان برای مرحوم آقای آخوند ملا علی آورده بودند و ايشان آنها را در مدرسه در حجره ای كه روبروی در مدرسه بود قرار داده بود، و در نظر گرفته بود كتابخانه ای برای مدرسه تهيه كند، و همان كتابها مايه كتابخانه غرب فعلی شد. مرحوم آقای آخوند آن اتاق را در اختيار بنده قرار داد كه در ضمن به آن كتابها هم رسيدگی كرده و ناشناخته ها مشخص شود...