اَبو الخِيرِ طالَقانى، احمد بن اسماعيل بن يوسف بن محمد بن عباس حاكمى (512 - 590 ق. /1118 - 1194 م.)، ملقب به رضى الدين، فقيه، محدث، مفسر و واعظ شافعى اشعرى. وفات او را اغلب در 13 محرم گفتهاند (مثلا نك: ابن دبيثى، گ 141 ب)، ولى تاريخهاى 19 و 23 محرم 590 نيز داده شده است (رافعى، 2/147؛ منذرى، عبد العظيم، 1/200). در روايتى از پسر او ابوالمناقب محمد، ولادت وى در 27 رمضان 511 و درگذشت او در 21 محرم 589 آمده است (ابن دمياطى، 47 - 48).
ابو الخير در خاندانى اهل دانش كه از طالقان قزوين بودند، پرورش يافت و نه تنها پدرش اسماعيل از عالمان برجسته آن ديار شمرده مىشد، بلكه نياى بزرگ او محمد بن عباس نيز فقيهى سرشناس بوده و سالها در طالقان مسند قضا داشته است (رافعى، 1/450، 2/307). ابوالخير از كودكى به تحصيل مقدمات پرداخت و 7 ساله بود كه قرآن را از حفظ داشت (همو، 2/144). از مشايخ او در دوره آغازين تحصيلش مىتوان ابراهيم بن عبدالملك شحاذى را نام برد (نك: ابن جزرى، 1/39).
او در حالى كه نوجوانى بيش نبود، براى ادامه تحصيل راهى نيشابور شد و در آنجا، احتمالاً با پيشينه آشنايى خانوادگى، تحت تربيت و سرپرستى مستقيم فقيه آن ديار، ابو سعد محمد بن يحيى نيشابورى، شاگرد خاص امام محمد غزالى قرار گرفت (ابن دبيثى، گ 141 الف؛ منذرى، عبدالعظيم، همانجا). وى در اين فرصت، همچنين از شيوخ بزرگ نيشابور چون محمد بن عبداللَّه ارغيانى، عبدالغافر بن اسماعيل فارسى، محمد بن فضل فراوى، عبدالمنعم بن عبدالكريم قشيرى و زاهر بن طاهر شحامى كه در فاصله سالهاى 528 - 538 ق. وفات يافتهاند، دانش آموخت. به علاوه در طوس از محمد بن منتصر متولى و ابو سعيد ناصر بن سهل نوقانى در معيت ابو سعد سمعانى استماع كرد (نك: سمعانى، 9/12؛ ابن دبيثى، همانجا؛ منذرى، عبدالعظيم، 1/200 - 201؛ منذرى، محمد، 117). با توجه به سالهاى درگذشت استادان ياد شده و گزارشهاى مربوط به تاريخ برخى استماعاتِ ابوالخير (نك: رافعى، 2/145)، گويا او در حدود سال 528 ق. به نيشابور رفته و دست كم تا 530 ق. و شايد قدرى پس از آن در آنجا مقيم بوده است.
از برخى منابع چنين برمىآيد كه ابوالخير در هنگام ترك نيشابور، احتمالاً بدون گذار از قزوين، رهسپار سفر حج شده و در ميان راه درنگى در بغداد داشته است (نك: صفدى، 6/253)؛ از اين رو ممكن است حضور او در رى و استماع وى از شيوخ آن ديار چون ابوالنجيب سعيد بن محمد حمامى در همين سفر بوده باشد (نك: ابوالخير، 102). آنگاه كه او به قزوين وارد شد، فقيه بزرگ آن ديار ابوبكر ملك داد بن على عمركى (د 535 ق) هنوز در قيد حيات بود و احتمالاً فقه آموزى او نزد عمركى مربوط به اين دوره از حضورش در قزوين بوده كه از نظر شرايط سنى و پايه تحصيلى آمادگى فراگيرى دانش فقه را به دست آورده بوده است (نك: ابن دبيثى، همانجا).
به هر روى ابوالخير در بازگشت خود به قزوين، به سان استادى به تدريس فرا گرفتههاى خود پرداخت (همانجا) و در اين دوره (538 ق.) كسانى چون ابونعيم بن ابى اليمين از او دانش آموختند (نك: رافعى، 4/176). در فاصله سالهاى 541 تا 550 ق. گزارشهايى از حضور مستمر او در قزوين و اشتغال وى به تعليم در دست است (نك: سمعانى، همانجا؛ رافعى، 2/451)، ولى در 549 ق. سراغ او را در آمل داريم كه مجالس املايى در آنجا برگذار كرده و كسانى از او استماع كردهاند، بدون اينكه دليل حضور او در آنجا روشن باشد (نك: همو، 3/305، 4/25). به هر حال اين سفر ديرى نپاييده و شايد كوتاهى آن موجب شده است تا شرح حال نويسان ابوالخير از آن سخن نگويند.
او در حدود سال 555 ق. بار ديگر به حج رفت و در اين سفر در بغداد از شيوخى چون ابوالفتح ابن بطّى استماع كرد. وى در مدت اين اقامت در بغداد به وعظ پرداخت و مجالس او بسيار مورد توجه مردم و سران قرار گرفت (ابن دبيثى، همانجا؛ ابن دمياطى، 47؛ ابن جوزى، يوسف، مرآة، 8 (2)/443). ابوالخير بار آخر در 569 ق. رهسپار بغداد شد و در همان سال به جاى ابو نصر احمد بن عبداللَّه شاشى (چاچى) به مدرّسى نظاميه بغداد منصوب شد (ابن دبيثى، همانجا؛ ابن خلكان، 7/87). دوره تدريس او در نظاميه حدود 11 سال به طول انجاميد و رفته رفته از چنان نفوذ و اعتبارى در بغداد برخوردار شد كه يك بار به عنوان فرستاده خليفه عباسى به موصل رفت (نك: ياقوت، 3/492). او علاوه بر تدريس، در مدرسه نظاميه و جامع القصر بغداد مجالس وعظ و خطابه داشت (ابن دبيثى، گ 141 الف - ب) و ابن جبير، جهانگرد اندلسى - كه در اين سالها از بغداد گذر كرده - به تفصيل به وصف مجلس وعظ او در نظاميه پرداخته است (ص 219 به بعد). به علاوه او نخستين خطيبى بود كه در «باب بدر الشريف» بغداد به وعظ پرداخت و همانجا بود كه خليفه مستضئ در پاى وعظ او مىنشست (نك: ذهبى، 21/192 - 193).
در آن روزگار واعظان در بغداد از جايگاه اجتماعى ويژهاى برخوردار بودند و پيداست در شهرى كه غالب جمعيت آن شيعى بودند (نك: مقدسى، 112)، خطابههاى پرشور عالمى شافعى با ديدگاه اعتقادى اشعري تا چه اندازه مىتوانست افكار عمومى را بر ضد او برانگيزد. نقطه پايان اين انگيزش در روز عاشوراى 580 ق. بود كه از ابوالخير در نظاميه و بر منبر وعظ اكيداً خواسته شد تا يزيد بن معاويه را لعن گويد و چون وى بر پايه مواضع اعتقادى خود از لعن او سرباز زد، جمعى از حاضران پاره آجر و سنگ بر او پرتاب كردند و او را كه زخم برداشته بود، در حجرهاى حبس كردند. برخى از فقيهان حكم به تعزير وى دادند و اگر چه با ميانجيگرى برخى هواداران، ابوالخير از معركه به سلامت رست، ولى ماندن در بغداد بر او دشوار شد (نك: انسان العيون، 4 - 5؛ ابن جوزى، يوسف، همانجا).
گفتنى است كه در آن هنگام مسأله «لعن يزيد» از مسائل حساس بود و فضاى بغداد حتى حنبليانى چون ابن جوزى را بر آن داشته بود تا لعن يزيد را تجويز و ترويج نمايند (ابن جوزى، عبدالرحمن، 6، 12، جم؛ ابن جوزى، يوسف، تذكرة، 291؛ نك: ابن اثير، 11/562 - 563). به دنبال اين واقعه، ابوالخير از مدرّسى نظاميه استعفا كرد و در پى پذيرش آن، بغداد را ترك گفته، همراه با حجاج شهر خود به قزوين بازگشت و باقى عمر را در آنجا سپرى ساخت (ابن دبيثى، گ 141 ب؛ ابن دمياطى، همانجا). قزوينى در آثار البلاد (ص 402) چنين آورده كه ابوالخير بدون آشكار ساختن نيت خود در ترك بغداد، از ديوان اذن حج گرفت و از مسير شام به قزوين بازگشت. ابن اثير اين سفر را در 581 ق. دانسته است (11/522). گفتنى است كه در 582 ق. سراغى از ابوالخير در همدان داريم كه ممكن است توقفى پيش از رسيدن به وطن بوده باشد (نك: رافعى، 2/146).
وى سرانجام در قزوين درگذشت و در مقبرهاى در كنار آرامگاه بزرگانى چون ابن ماجه و احمد غزالى به خاك سپرده شد (حمداللَّه، تاريخ گزيده، 784، نزهة القلوب، 58 - 59).
ابوالخير مردى عابد و زاهد بوده و در منابع بر اين بُعد از شخصيت او تكيه بسيارى شده است (مثلاً رافعى، 2/144؛ ابن دبيثى، گ 141 الف)، اما در مورد گرايش او به تصوف مىدانيم كه وى در نيشابور نزد ابو الاسعد هبة الرحمن بن عبدالواحد قشيرى با تعاليم صوفيه آشنا شد و در رباط ابو على دَقّاق، از دست او خرقه پوشيد (رافعى، 2/146). وى همچنين در 542 ق. به تدريس كتاب الاربعون ابو عبدالرحمن سُلَمى و در 581 ق. به تدريس بخشى از كتاب سنن الصوفيه همو پرداخت و جمعى از طالبان در قزوين اين متون را از وى فرا گرفتند (نك: همو، 1/229، 2/30، 4/159 - 160، جم). وى سخنى در تعريف تصوف داشته كه رافعى (2/147) آن را نقل كرده است. در منابع كراماتى نيز به او نسبت دادهاند (نك: همانجا؛ قزوينى، 402 - 403).
ابوالخير در كلام بر مذهب اشعرى بود (انسان العيون، 4؛ ابن جوزى، يوسف، مرآة، همانجا)، ولى دانسته نيست او اين علم را در كجا و از كدام استاد فرا گرفته بود؛ تنها مىدانيم كه در دوره تدريس خود در بغداد، در علم كلام نيز شاگردانى داشت (منذرى، عبدالعظيم، 1/282؛ نيز نك: ابن دبيثى، گ 141 ب). بسيار متحمل است كه او در نيشابور، زير نظر ابو سعد محمد بن يحيى، با افكار غزالى آشنا شده و تحت تأثير آن بوده باشد. به هر روى پافشارى او در برخى ديدگاههاى كلامى، نه تنها موجب شد كه به ناچار بغداد را ترك كند (نك: سطور پيش)، بلكه در قزوين نيز او را در برخورد سخت با شيعيان آن ديار قرار داد (نك: قزوينى، 402). او حتى در تأليف كتاب «الاربعون» كه در فضايل حضرت على (ع) پرداخته شده، از نگرش شيعى دورى جسته است (مثلا نك: ص 120).
ابوالخير در فقه شافعى و خلاف بين مذاهب سرآمد بود (ابن دمياطى، 46 - 47) و بر علوم تفسير آگاهى داشت (رافعى، 2/146) و موضوع تدريس او در نظاميه بغداد را بيشتر فقه و تفسير تشكيل مىداد (نك: سبكى، 6/10 - 11). او در روايت برخى از كتب تفسير روايى چون تفسير كلبى و اسباب النزول واحدى نقش واسطه را ايفا كرده (رافعى، 2/71، 3/11). و تفسير ثعلبى را كه در طوس آموخته بود (سمعانى، همانجا)، در 570 ق. در نظاميه بغداد و شايد در ديگر فرصتها باز گفت، به طورى كه برخى از آيندگان در عراق و خراسان تفسير ثعلبى را از طريق او روايت مىكردند (نك: ابن بطريق، 22؛ جوينى، 2/9، 18).
او علاوه بر تفسير، به علم قرائت نيز توجه داشت، چنانكه ابتدا از محضر ابراهيم بن عبد الملك شحاذى، از شاگردان مقرى نامدار و ابو معشر طبرى، بهره جست (ابن جزرى، 1/39). سپس در سفر نيشابور با الغايه ابن مهران در قرائات دهگانه آشنا شد و با تدريس آن در قزوين، به ترويج اين كتاب در آن سرزمين پرداخت (نك: رافعى، 2/284، 3/145، 4/15؛ نيز نك: ه د، 4/712). نام شمارى از شاگردان او در قرائت را ابن جزرى (همانجا) به دست داده كه با اطلاعات موجود در التدوين رافعى (همانجا) تكميل مىگردد. گفتهاند كه ابوالخير تا آخرين ساعات عمر بر اقراء مداومت داشته است (همو، 2/147 - 148).
علاوه بر احراز علوم ياد شده، ابوالخير محدثى كثير الحديث بود و از شيوخ بسيار در قزوين، نيشابور و بغداد استماع كرده بود (همو، 2/144). به جز شيوخى كه پيشتر از آنان ياد شد، مىتوان از پدرش ابو سعد اسماعيل بن يوسف، شريف ابو الفتوح زينبى، عبد الجبار بن محمد خوارى، على بن شافعى قزوينى، ابو محمد موفق بن سعيد و وجيه بن طاهر شحامى نام برد (نك: ابوالخير، 102، 106، 121، 124، 125؛ ابن دبيثى، گ 141 الف). همچنين جمع كثيرى در قزوين، بغداد و ديگر جايها از ابوالخير حديث شنيده يا اجازه دريافت داشتهاند كه در ميان آنان نام مشاهيرى چون عبدالكريم بن محمد رافعى (نوه دخترى خواهر وى)، محمد بن سعيد ابن دبيثى، محمد بن انجب نعّال بغدادى و موفق عبداللطيف بن يوسف ديده مىشود (نك: رافعى، 2/146؛ ابن دبيثى، گ 141 ب؛ منذرى، محمد، 117؛ ذهبى، 21/193). رافعى در جاى جاى التدوين دهها تن از شاگردان و راويان ابوالخير را بر شمرده و اطلاعات آن با اطلاعات داده شده در مواضعى از تكمله منذرى، تلخيص مجمع الآداب ابن فُوَطى، بُغية الطلب ابن عديم و ديگر منابع تكميل مىگردد. او به روايت بسيارى از كتب حديث، چون صحيح مسلم (در 545 ق.)، صحيفه جويريّة بن اسماء، مسند ابن راهويه، تاريخ نيسابور حاكم نيشابورى، سنن بيهقى و ديگر آثار او اهتمام ورزيده است (نك: رافعى، 1/12، 3/83، 4/145، جم؛ ابن نقطه، 1/137).
آثار: به گفته رافعى (2/144) ابوالخير آثار كوچك و بزرگ پرشمارى در علوم مختلف تفسير، فقه و غير آن تأليف كرده بوده كه از آن ميان تنها شمارى اندك شناخته شده است، بدين شرح:
1. الاربعون المنتقي في فضائل علي المرتضى، كه به كوشش عبدالعزيز طباطبائى در مجله تراثنا به چاپ رسيده است و احاديث مسند در مناقب حضرت على (ع) را در بر دارد. اين اثر مورد استفاده رضى الدين ابن طاووس در اليقين (ص 195، 197) و محب الدين طبرى در ذخائر العقبى (ص 31، جم) و الرياض النَّضِرة (1/10، جم) قرار گرفته است.
2. تعريف الاصحاب سواء السبيل إلى اسانيد الكتب المسموعة او المستجازة، كه رافعى (2/75، 144، 3/480) از آن با عنوان فهرست مسموعات الإمام احمد بن اسماعيل نام برده است. ابوالخير در اين اثر فهرستى از اسانيد خود به آثار گوناگون پيشينيان را به دست داده و در 588 ق. آن را در قزوين باز گفته است (نك: همانجا). نسخهاى خطى از بخش دوم اين فهرست در كتابخانه چستربيتى يافت مىشود (آربرى، شم (2) 3557).
3. كتاب السَّرد و الفرد، كه نسخهاى خطى از آن در ضمن مجلدى در مجموعه شهيد على پاشا در كتابخانه سليمانيه استانبول به شماره 539 موجود است (نك: طباطبايى، يادداشت پايان «الاربعون»، 128).
4. مجموعههايى از احاديث در مناقب ابوبكر، عمر و عثمان كه به صورت خطى در همان مجلد در مجموعه شهيد على پاشا مندرج است (همو، نتائج الاسفار؛ نيز قس: محب الدين طبرى، همانجا).
5. التبيان في مسائل القرآن، در رد بر ديدگاههاى حلوليّه و جَهميّه و قائلين به خلق قرآن (حاجى خليفه، 1/341؛ بغدادى، 1/88).
6. حظائر القدس، كه در آن 64 نام براى ماه رمضان بر شمرده و در شرح حديث قدسى «الصوم لى وأنا اجزئ به» 55 قول مختلف نقل كرده است (نك: سبكى، 6/12).
7. كتاب الديك، كه آن را پيش از 562 ق. به پايان آورده است (رافعى، 3/485).
8. مفاتيح العطيّات ومَغاليق البليّات، در اذكار و دعوات، به زبان پارسى (بغدادى، همانجا). گفتنى است كه در نسخهاى كتابت شده در حدود سال 1100 ق. موجود در كتابخانه سلطنتى برلين (آلوارت، شم (2) 1600)، مطالبى درباره دفعات ديدار جبرئيل با آدم (ع) و ديگر پيامبران، از يكى از آثار ابوالخير طالقانى اقتباس شده است.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن بطريق، يحيى بن حسن، خصائص الوحى المبين، به كوشش محمد باقر محمودى، تهران، 1406 ق.؛ ابن جبير، محمد بن احمد، رحلة، ليدن، 1907 م.؛ ابن جزرى، محمد بن محمد، غاية النهاية، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1351 ق. / 1932 م؛ ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، الرد على المتعصب العنيد، به كوشش محمد كاظم محمودى، بيروت، 1403ق. /1983 م.؛ ابن جوزى، يوسف بن قوزاوغلى، تذكرة الخواص، نجف، 1383 ق. /1964 م.؛ همو، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1371 ق. /1952 م.؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن دبيثى، محمد بن سعيد، ذيل تاريخ بغداد، تصوير نسخه خطى كتابخانه شهيد على پاشا؛ ابن دمياطى، احمد بن ايبك، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، حيدرآباد دكن، 1391 ق. / 1971 م.؛ ابن طاووس، على بن موسى، اليقين، نجف، 1369 ق. / 1950 م.؛ ابن نقطه، محمد بن عبدالغنى، التقييد، حيدرآباد دكن، 1403 ق. / 1983 م.؛ ابوالخير طالقانى، احمد بن اسماعيل، «الاربعون المنتقى»، به كوشش عبدالعزيز طباطبايى، تراثنا، 1405 ق.، شم1؛ انسان العيون في مشاهير سادس القرون، نسخه خطى دانشگاه بغداد، شم 248؛ بغدادى، هديه؛ جوينى، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، به كوشش محمد باقر محمودى، بيروت، 1398 ق. /1978م.؛ حاجى خليفه، كشف؛ حمداللَّه مستوفى، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1362 ش؛ همو، نزهة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، ليدن، 1913 م.؛ ذهبى، محمد بن احمد، سير أعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محيى هلال سرحان، بيروت، 1404 ق. /1984 م.؛ رافعى، عبدالكريم بن محمد، التدوين فى أخبار قزوين، حيدرآباد دكن، 1985م.؛ سبكى، عبدالوهاب بن على، طبقات الشافعية الكبرى، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، قاهره، 1383 ق. /1964م.؛ سمعانى، عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دكن، 1398 ق. /1978 م.؛ صفدى، خليل بن ايبك، الوافى بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1392 ق. /1972م.؛ طباطبائى، عبدالعزيز، نتائج الاسفار، منتشر نشده؛ همو، يادداشت پايان «الاربعون» (نك: هم، ابوالخير)؛ قزوينى، زكريا بن محمود، آثار البلاد وأخبار العباد، بيروت، دار بيروت للطباعة والنشر؛ محب الدين طبرى، احمد بن عبداللَّه، ذخائر العقبى، قاهره، 1356 ق.؛ همو، الرياض النضِرة، بيروت، 1405 ق. /1984 م.؛ مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، به كوشش محمد مخزوم، بيروت، 1408 ق. /1987 م.؛ منذرى، عبدالعظيم بن عبدالقوى، التكملة لوفيات النقلة، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1405 ق. /1984 م.؛ منذرى، محمد بن عبدالعظيم، مشيخة النعّال البغدادى، به كوشش ناجى معروف و بشار عواد معروف، بغداد، 1395 ق. / 1975 م.؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: Ahlwardt? Arberry.