این رساله، ترجمهای است از مقاله ماندگار مرحوم آیت الله سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که به مناسبت صدمین سال درگذشت سیّد مجاهد، میر حامد حسین صاحب
عبقات ـ قدّس سرّه الشریف ـ در نشریه تراثنا منتشر نمودهاند: «موقف الشيعة من هجمات الخصوم وخلاصة عن كتاب عبقات الأنوار»، تراثنا، السنة الثانية، محرم 1407، العدد الأول، صص 32-61.
منازعۀ فکری دربارۀ خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام و شایستگیِ او برای این جایگاه، از دوران صحابه آغاز شد و از نمونههای [نخستین] این نزاع، ماجرای گفتگوهایی است که میان عمر و ابن عباس در این خصوص نقل شده است. پس از این دوره، این نزاع فکری دگرگون شد و از آنجا که بهانهای نظری برای جنگی سیاسی بود، به سرعت به نزاعی خونین و [دستاویزی برای] پیگرد و قتل عام شیعیان علی علیه السلام تبدیل شد. این امر از دوران معاویه و حکومت امویان تا حکومت سلجوقیان در قرن پنجم ادامه یافت. و اما نمونههایی از این دو:
جاحظ روزنامه نگار مزدوری بود که در پی مطامع، روزی چیزی نوشته و فردایش، خلاف آن را مینگاشت. او خود نخستین کسی است که بر عثمانیه ردّیه نوشته است. |
یکی از این موارد در دوران معاویه، نمونهای است که مدائنی در کتاب
احداث آن را نقلکرده و میگوید:
«... معاویه دستوری یکسان به تمامی کارگزارانش در همه شهرها فرستاد و چنین نوشت:
«کسی را که با دلیل دانستهاید که محبّ علی و اهل بیت اوست، بیابید؛ پس نام و نشانش را از دیوان بیت المال بزدایید و سهم و دریافتش را از بیت المال قطع کنید.»
و این فرمان را با دستور دیگری تشدید نمود:
«هر آن کس را که گمان بردهاید دوستدار این قوم است، به سختی کیفر دهید و خانمانش را ویران کنید».
اما در دوران سلجوقیان و بلکه از حدود یک قرن پیش از آن، معرکههای خونین و کشتارهای قومی هر ساله در بغداد از سرگرفته میشد. به ویژه در ماههای محرم و صفر که شیعیان مجالس عزاداری امام حسین علیهالسلام را به راه میانداختند و محافل سوگواریاش را برپا میساختند آن گونه که هیاهوی پیروان آل ابی سفیان را برمیانگیخت و بدین بهانه، با کشتار و سوزاندن و تاراج بر شیعیان یورش میبردند.
موضع شیعه در طی همه این سالها، همواره موضع دفاع و جلوگیری از حملات بوده است. در این سالها پیوسته آثاری در حمله علیه شیعه به نگارش در میآمد و شیعیان در برابر، بر این آثار ردّیه نوشته و از اساس آیین و کیان خویش دفاع میکردند. |
بنگرید به «
المنتظم» ابن جوزی و «
الكامل» ابن اثير و «
عيون التواريخ» ابن شاكر و «
مرآة الزمان» سبط ابن جوزی و «
تاريخ الاسلام» ذهبی و «
البداية والنهاية» ابن كثير و دیگر منابع تاریخی که از رخدادها و سوانح، به ترتیب سالیان سخن گفتهاند. فجایع برخی از این سالها از آزار شیعیان و زندگان، گذشته و به دستاندازی بر آرامگاه پیشوایان شیعه علیهم السلام رسیده است. سبط ابن جوزی پس از نقل معرکههای خونین و فجیع سال 443 هجری، میگوید:
«و گروهی به مشهد موسی بن جعفر رضی الله عنهما رسیده پس این شهر را تاراج نموده و هرآنچه را درو بود به یغما بردند و جماعتی همچون عونی و ناشئ و حدوجی را از قبرهایشان بیرون آورده و سوزاندند و در ضریح موسی و محمّد آتش انداختند، پس ضریح و قبّههای ساجشان به آتش کشیده شد و ضریح موسی را حفر نمودند تا او را برون آورده و نزد امام احمد بن حنبل به خاک سپارند!!».
ابن تیمیه به معارضه با همه مذاهب پرداخت تا آنجا که بسیاری از اعلام هم عصر او تکفیرش کردند. او با نگارش «منهاج السنة»، نادانی، انحراف و کینه خویش را نسبت به علی علیهالسلام نشان داده و همانا کینه نسبت به علی، گواه نفاق است. |
در سال 448 هجری نیز دوباره مشهد و بارگاه این دو امام علیهما السلام را به آتش کشیدند. در
مرآة الزمان آمده است:
«در ماه صفر به خانه ابوجعفر طوسی در کرخ حمله بردند و هر آنچه را آنجا از کتاب و غیر آن بود، به یغما بردند و کرسیای را که برای تدریس بر آن مینشست و پرچمهای سپیدی
را که زائران اهل کرخ به هنگام زیارت مشهد دو امام با خود میبردند؛ پس همه اینها را در بازار کرخ سوزاندند ... و در آغاز ربیع الثانی، زهری و ابن البدن و گروهی از اهالی باب بصره و حربیه و نهر طابق و درب الشعیر و علائین همراه با قصائدی در وصف آتشسوزی مشهد موسی بن جعفر، قصد آن محل نموده، قبرها را ویران نموده و هر کار زشتی کردند و [زان پس] علویان از آنجا رفتند و جر شماری اندک آنجا نماندند. و از جمله آن قصائد، یکی این قصیده است با این مطلع:
يا موقد النيران في المشهد
بورك في كفيك من موقد!
(ای افروزنده آتش در مشهد – مبارک باد دستانت که چه افروزندهای است!)
و دیگری که سروده است:
سل دارسات الطلول
كـم بينها من قتيــل
(بازماندگان ویرانهها را بپرس -که تا چند کشته در میان دارند)
و در هشتم ربیع الثانی، زهری و ابن البدن و جماعتی که پیش از این یاد کردیم، بدان مشهد بازگشتند و ضریح موسی بن جعفر و جواد و همه قبرها را ویران نمودند و یکی بر فراز ضریح امام ایستاد و گفت: ای موسی بن جعفر! اگر محبّ ابوبکر و عمر بودی، پس خدایت بیامرزاد و اگر کینهشان را به دل داشتی پس ... و دیگری که او را ابن فهد میخواندند، بالا رفت و بر آنجا لگد کوفت و گویند که پاهایش برآماسید ...».
به سخن بازگشته و گوییم که همانا آنان:
أسفوا على أن لا يكونوا شاركوا * في قتله فـتـتـبـعـوه رميما
(از این که در کشتن او شریک نبودند، حسرت بردند – پس خاک شدهاش را جویا شدند)
با این همه، اکنون در پی گزارش این گونه جنایات غیر انسانی نیستیم و این اشاره تنها برای آن است که روشن شود ناامیدی از چیرگی فکری، ناامید بدکردار را به چهها که نمیکشاند.
******
سلطان مراد چهارم عثمانی که توان رویارویی با صفویان را نداشت، به تصرّف عراق طمع ورزید و با این هدف، از عالمان بدکار درباری برای ایجاد اختلافات قومی و مذهبی یاری خواست تا به مباح شمردن ریختن خونهای حرام و کشتن جان های محترم فتوا دهند. ردّیه و پاسخ جامع و کاملی را بر این فتوای مشؤوم میتوان در بخشهای چاپ نشده کتاب الغدیر اثر استاد ما، علامه امینی رحمة الله علیه یافت. |
آری، در نیمه نخست قرن سوم، کتاب «
عثمانیه» جاحظ پدید آمد که درو بر شیعه حمله کرده؛ ضروریّات و بدیهیّات را انکار کرده است. مثل آن که خواسته شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار نماید! آن گونه که مسعودی در
مروج الذهب او را وصف کرده: «این کار او در پی میراندن حقّ و ستیز با اهل حقیقت بود، والله متمّ نوره ولو كَرِه الكافرون».
پس بی درنگ ردّیههایی بسیار و پیدرپی بر
عثمانیه نوشتهشد و حتی گروهی از غیر شیعیان و همکیشان جاحظ نیز بر او ردّیه نوشتند. بلکه جاحظ نیز خود آراء خویشتن را نقض نمود. چرا که او روزنامه نگار مزدوری بود که برای اغراض تبلیغاتی به استخدام درمیآمد و روزی چیزی مینگاشت و فردایش، خلاف آن را مینگاشت و چه بسا خود، نخستین کسی باشد که بر ع
ثمانیه ردّیه نوشته است؛ چه این که ابن ندیم در
الفهرست خویش کتاب «
الردّ علی العثمانیة» را در شمار آثار وی یاد کرده و این، غیر از کتاب دیگر او یعنی «
فضل هاشم علی عبد شمس» است.
«نوح افندی» بر مبنای هوای نفس سلطان فتوا داد که «هر کس یک رافضی را بکشد، بهشت بر او واجب است» و اسباب کشتار دهها هزار تن را فراهم ساخت. شمار قربانیان قتل عام حلب، به تنهایی چهار هزار تن از شیعیان بود و حال آن که هزاران تن از ایشان، سادات و فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بودند. در این واقعه جز آنها که به روستاها و اطراف شهر پناه برده بودند، کسی زنده نماند. |
چنان که گفتیم با تألیف
عثمانیه، از همان دوران حیات جاحظ، ردّیههای بسیاری از گوشه و کنار و از سوی همه طوائف مسلمان بر آن نوشته شد. جز این، میتوان این ردّیهها را برشمرد:
2- «ن
قض العثمانية» اثر ابو جعفر اسكافی بغدادی معتزلی ( د240 هـ).
3- «ن
قض العثمانية» اثر ابوعيسى وراق محمد بن هارون بغدادی (د 247 هـ).
4- «ن
قض العثمانية» اثر أبومحمد ثبيت بن محمد عسكری، مؤلف «
توليدات بني امية في الحديث».
5- «ن
قض العثمانية» اثر حسن بن موسى نوبختی.
6- «
الردّ على العثمانية» اثر ابوالاحوص مصری متكلم.
7- «
نقض العثمانية» اثر مسعودی، مؤلف مروج الذهب.
8- «
نقض العثمانية» اثر مظفر بن محمد بن أحمد أبوالجيش بلخی متكلم (د. 367 هـ).
9- «
نقض العثمانية» اثر ابوالفضل أسد بن علي بن عبدالله غسانی حلبی(485 ـ 534 هـ)، عموی پدر ابن أبي طي حلبی.
«نوح افندی» بر مبنای هوای نفس سلطان فتوا داد که «هر کس یک رافضی را بکشد، بهشت بر او واجب است» و اسباب کشتار دهها هزار تن را فراهم ساخت. شمار قربانیان قتل عام حلب، به تنهایی چهار هزار تن از شیعیان بود و حال آن که هزاران تن از ایشان، سادات و فرزندان رسول خدا صلىاللهعليه وآله وسلم بودند. در این واقعه جز آنها که به روستاها و اطراف شهر پناه برده بودند، کسی زنده نماند. |
10- «
بناء المقالة الفاطمية (العلوية) في الردّ على العثمانية» اثر سيد ابن طاووس؛ جمالالدين أبوالفضائل أحمد بن موسى حسنی حلی( د. 673 هـ).
بدین ترتیب، نزاع فکری و جنگ سرد میان گروههای متخاصم استمرار یافت؛ گرچه گاه جنگی خونین نیز در میگرفت و موضع شیعه در این چهار قرن نسبت به همه اینها، موضع دفاع و جلوگیری از حملات بوده است. آن گونه که پیوسته آثاری در حمله علیه شیعه به نگارش در میآمد و شیعیان در برابر آنها، ردّیه نوشته و از اساس آیین و کیان خویش دفاع میکردند.
در فتوای مشئوم او آمده است: «پس کشتن این کافران اشرار واجب است، خواه توبه کنند و خواه توبه نکنند ... و دست برداشتن از ایشان به سبب پرداخت جزیه یا اماننامه موقت یا دائم، جایز نیست ... و به بردگی گرفتن زنان آنها جایز است؛ چرا که به بردگی بردن زنان مرتدی که به دارالحرب درآمده باشند، جایز است و هرجا که در آن از ولایت امام بر حق[!] خروج کنند، در حکم دارالحرب است و به تبع مادران، برده گرفتن فرزندان ایشان نیز جایز است.» |
در ادامه نمونههایی را میآوریم و از هر قرن، تنها یک نمونه را یاد میکنیم؛ که اینجا مجال بیش از این نیست و برای احصاء همه موارد، به تصنیف چندین دفتر نیاز است و چه بسا فهرست این آثار در قرن حاضر به تنهایی نیازمند تألیف دفتری مستقل باشد. چه این که به تازگی و تنها در پاکستان، نزدیک به دویست کتاب علیه شیعه منتشر شده است و إلى الله المشتكى.
قرن ششم
در این دوره، یکی از حنفیان اهل ری از قبیله بنی المشاط که ترسیده به نام خویش تصریح نماید، کتابی با عنوان «بعض فضائح الروافض» نوشت که در آن بر شیعه تاخته است و دانشمند معاصر او، یعنی نصيرالدين عبدالجليل قزوينی رازی کتابی با عنوان «بعض مثالب النواصب» در ابطال و نقض همه مدّعیات او نوشت که به نام کتاب «النقض» شهرت یافته و با تحقيق محدّث ارموی دو بار به چاپ رسیده است.
قرن هفتم
چه بزرگ است سخنى كه از دهانشان بيرون مىآيد و جز دروغى نمىگويند... نزديك است كه از اين سخن آسمانها بشكافند و زمين شكافته شود و كوهها فروافتند و در هم ريزند... درین مصیبت چه گوییم جز آن که «إنا لله وإنا إليه راجعون». |
در این قرن، مردمان به حمله مغول گرفتار شده و همه این امور را وانهادند.
قرن هشتم
در این دوره، ابن تیمیه سربرآورد که به تحدّی و معارضه برابر همه مذاهب پرداخت و بدین سبب، اعلام هم عصر او تکفیرش کردند. او در ردّ شیعیان، کتاب «منهاج السنة» را نوشت و در آن، نادانی و انحراف و کینه خویش را نسبت به علی علیهالسلام نشان داد و همانا کینه نسبت به علی، گواه نفاق است. یکی از معاصران او در ردّش کتابی با عنوان «الانصاف والانتصاف لأهل الحقّ من الإسراف» نوشت که تألیف آن در سال 757 هـ انجام یافته است.
قرن نهم
در این قرن، يوسف بن مخزوم اعور واسطی کتابی علیه شیعه نوشت و او همان است که سخاوی در الضوء اللامع احوالش را آورده و گفته: «يوسف الجمال أبوالمحاسن واسطی شافعی، شاگرد نجم سكاكينی ... کتابی ازو دیدهایم با عنوان الرسالة المعارضة في الردّ على الرافضة».
شيخ نجمالدين خضر بن محمد حبلرودی در سال 839 هـ در حلّه، کتابی در ردّ او با نام «التوضيح الأنور بالحجج الواردة لدفع شبه الأعور» نوشته است. یک سال پس از آن نیز در سال 840 هـ. در حلّه، شيخ عز الدين حسن بن شمس الدين محمد بن علي مهلبی حلی به دستور شيخ جمالالدين ابنفهد، کتابی در ردّ اعور نوشته و آن را «الأنوار البدريّة في كشف شبه القدريّة» نامید.
قرن دهم
ابن حجر هيتمی(د. 973 هـ) «الصواعق المحرقة» را در سال 950 هـ در مکه مکرمه تألیف نمود و آن گونه که خود در خطبه کتاب آورده است، بسیاریِ شیعیان و رافضیانِ آن شهر، وی را به نگارش این کتاب برانگیخت.
در سرزمین هند، قاضی شهید نور الله شوشتری (د. 1019 هـ) کتابی به نام «الصوارم المهرقة» در ردّ او نوشته است. در یمن نیز أحمد بن محمد بن لقمان(د. 1029 هـ)، «البحار المغرقة» را در ردّ او نوشته است.
قرن یازدهم
مولوی عبدالعزیز دهلوی با تألیف تحفه اثنی عشریه، دامنه اختلافات را از بحث در خلافت و امامت به نزاع در مباحث نبوت، الاهیات، معاد، اختلافات فقهی، غیر اینها گستراند. أعلام طائفه و پهلوانان زمانه که مدافعان حقّ و مجاهدان در راه خدا و اعلاء کلمة الله و پاسداران دین او هستند، با نگارش ردّیههایی بر تحفه، به مدعیات و اباطیل دهلوی پرداخته و تحریفها و تقلّبهای وی را آشکار ساختند. |
پادشاه عثمانی، سلطان مراد چهارم(1032 ـ 1049 هـ) به تصرّف عراق که در آن زمان زیر سلطه صفویان بود، طمع ورزید و حال آن که میدانست توان رویارویی با حکومت صفوی را ندارد. پس با این هدف، قومگرایی را از نو به راه انداخت و از عالمان بدکار درباری یاری خواست تا برای راه انداختن جنگی داخلی میان مسلمانان و مباح شمردن ریختن خونهای حرام و کشتن جانهای محترم فتوا دهند. هیچ یک از عالمان دربار، جرأتی چنین نیافت؛ جز جوانکی از اذناب منافقان و تفرقهاندازانِ حریص بر دنیا به نام «نوح افندی» که بر مبنای هوای نفس سلطان فتوا داد و دین خویش به دنیای دیگری فروخت. او فتوایی در تکفیر شیعیان داد، بدین مضمون که «هر کس یک رافضی را بکشد، بهشت بر او واجب است» و به موجب آن، اسباب کشتار دهها هزار تن را فراهم ساخت. بدین ترتیب سنگ آسیاب جنگ داخلی به راه افتاد و در مدت هفت ماه (از 17 رجب 1048هـ تا 23 محرم 1049 هـ) مسلمانان را از دو سوی در تنگنای خردکنندهای گذاشت، تا آن که پیمان صلح در شهر قصر شیرین منعقد شد و منجر به پایان جنگ گردید.
آنچه در قرون گذشته در هجوم به شیعیان نوشته میشد، هرچند ستیزهجویانه و همراه فریبکاریهایی سخیف بود، ولی در قالب مناقشه علمی و جدل کلامی ارائه میشد. اما در قرن چهاردهم، چیزی نمی بینیم جز نشخوار برگرداندههای پیشینیان و ترجمه از زبانهای دیگر. در این دوران، جز پستی و انحطاط در نادانی و ناسزاگویی چیزی نمانده و در این آثار، جز ناسزاها و دروغها و تهمتها و اباطیل چیزی در میان نیست و از نمونههایش، یاوههای قصيمی وموسى جارالله و مبغضالدين خطيب و جبهان و ... است. |
ولی هنوز شعلههای آتش این جنگ فروننشسته بود که دیگربار با استناد به همین فتوا، آتش فتنه را برای قتل عام شیعیان در سرزمین عثمانی برپاساخته و شمشیرهای ستم را یکسره بر ایشان کشیدند. ناگوارترین واقعه، کشتار سرکوبگرانهای بود که در حلب رخ داد و از آنجا که حلب از دوره حمدانیان سرزمینی شیعی بود، بیشترین گرفتاری و رنج را برای شیعیان داشت. آن گونه که به قتل و غارت و اسارت و تاراجشان شمشیرها برکشیدند و از آنان جز آنها که به روستاها و اطراف پناه برده بودند، کسی نماند.
در متن فتوای یادشده آمده است:
«هر کس در حکم بر کفر و الحاد شیعیان و وجوب جنگ با آنان و جواز کشتن ایشان تردید کند، همانا خود کافری همچون آنهاست!...»
تا آنجا که میگوید:
«پس کشتن این کافران اشرار واجب است، خواه توبه کنند و خواه توبه نکنند ... و دست برداشتن از ایشان به سبب پرداخت جزیه یا اماننامه موقت یا دائم، جایز نیست ... و به بردگی گرفتن زنان آنها جایز است؛ چرا که به بردگی بردن زنان مرتدی که به دارالحرب درآمده باشند، جایز است و هرجا که در آن از ولایت امام بر حق[!] خروج کنند، در حکم دارالحرب است و به تبع مادران، برده گرفتن فرزندان ایشان نیز جایز است.»
«كَبرُتْ كَلِمَةً تخَرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا» «چه بزرگ است سخنى كه از دهانشان بيرون مىآيد و جز دروغى نمىگويند» ... «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْأَرْضُ وَ تخَرُّ الجْبَالُ هَدًّا» «نزديك است كه از اين سخن آسمانها بشكافند و زمين شكافته شود و كوهها فروافتند و در هم ريزند». درین مصیبت چه گوییم جز آن که «إنا لله وإنا إليه راجعون» .
تنها خدا میداند که با این فتوا، چه بسیار خونهای حرام بر زمین ریخت و چندین شمار جانهای محترمی که کشته شد. شمار قربانیان قتل عام حلب، به تنهایی چهار هزار تن از شیعیان بود و حال آن که هزاران تن از ایشان، سادات و فرزندان رسول خدا صلىاللهعليه وآله وسلم بودند.
این فتوا را یکی از عالمان مقیم نجف اشرف در آن زمان، یعنی سید شرفالدین علی حجة الله شولستانی به ایران فرستاد و از این طریق کوشید تا چنین قتلعامهایی پایان پذیرد. این امر را شيخ عزّالدين علینقی طغائی كمری(د. 1060 هـ) که قاضی شيراز و شيخ الاسلام اصفهان بود، بر عهده گرفت و بدین منظور، کتابی جامع در ردّ و ابطال توهمها و تهمتهای صاحب فتوا با عنوان «جامع صفوی» به نگارش درآورد. علامه سید عبدالحسین شرف الدین (ره) نیز فصل هفتم از اثر قیّم خویش «الفصول المهمّة في تألیف الأمّة» را به ردّ این فتوا و ابطال یکایک جملات آن اختصاص داده است. همچنین ردّیه و پاسخ جامع و کاملی را بر این فتوای مشؤوم میتوان در بخشهای چاپ نشده کتاب الغدیر اثر استاد ما، علامه امینی رحمة الله علیه یافت.
قرن دوازدهم
در این قرن کتابی با عنوان «الصواقع الموبقة» علیه شیعه منتشر شد. این اثر توسط مؤلفی ناشناخته به نام نصرالله کابلی به نگارش درآمده و شرح احوال او، در هیچ یک از منابع زندگینامهای نیامده است؛ همچنان که من نیز کسی را نیافتم که به این کتاب اعتنایی کرده و بر آن ردّیهای نوشته باشد.
لو كلُّ كَلبٍ عَوى ألقَمتُه حَجَراً
لأصبَحَ الصَّخرُ مثقالاً بدينارٍ
(اگر بخواهم بانگ هر سگ را به سنگی خاموش سازم – هر مثقال از سنگِ کوهها، یک دینار خواهد ارزید)
شاید عالمان شیعه به سبب ردّیههای بسیاری که بر کتاب «تحفه اثنی عشریه» - که در واقع ترجمه و سرقتی از صواقع است- نوشتهاند، دیگر نیازی در پرداختن به صواقع ندیدهاند.
قرن سیزدهم
تا پیش از این دوره، عمده اختلاف و نزاع فکری طرفین بر مسأله خلافت متمرکز بود. تا آن که مولوی عبدالعزیز دهلوی پیدا شد و دامنه اختلاف را به همه مباحث و امور کشاند، چرا که راه اسلاف خویش را در حمله به شیعیان نپیمود و بر مباحث امامت و خلافت بسنده نکرد؛ بلکه افراط ورزید و بحث را از امامت به نبوت کشانید و به این نیز بسنده نکرده، دامنه نزاع را به الاهیات و معاد و اختلافات فقهی و غیر اینها نیز رساند. او با این هدف، «
تحفه اثنی عشریه» را در دوازده باب به نگارش درآورد. پیش از این نیز یادآور شدیم که کتاب او در اصل، ترجمه و سرقتی از
صواقع است و در واقع، نویسنده ناشناخته همین اثر است که چنین گسترشی در دامنه اختلافات تا دورترین مرزهای آن داده و فصول و مباحث تحفه، تقلیدی روشن از ابواب صواقع است. عناوین این ابواب چنین است:
آمارها خبر از اوضاع هولناک و نگران کنندهای میدهد. تنها در سال گذشته، 60 کتاب علیه شیعه در پاکستان منتشر شده و در شمارگان30 میلیون نسخه به چاپ رسیده است! و 3 سال پیش از این نیز، تنها در پاکستان 200 کتاب علیه شیعه منتشر شده است. نابود باد سیاستکاری، نفت سعودی و دلارهای آمریکایی ... وإلى الله المشتكى. |
باب اول: تاریخ و فرقههای شیعه؛
باب دوم: مکائد شیعه!؛
باب سوم: اسلاف شیعه و کتابهایشان؛
باب چهارم: راویان و احادیث شیعه؛
باب پنجم: الاهیات؛
باب ششم: نبوّات؛
باب هفتم: امامت؛
باب هشتم: معاد؛
باب نهم: مسائل فقهی؛
باب دهم: مطاعن؛
باب یازدهم: در خواص مذهب شيعه مشتمل بر سه فصل اوهام و تعصبات و هفوات؛
باب دوازدهم: در تولّی و تبرّی.
بلافاصله پس از انتشار این کتاب، از گوشه و کنار، ردّیههایی پی در پی بر آن نوشته شد و أعلام طائفه و پهلوانان زمانه بدان پرداختند؛ همانان که مدافعان حقّ و مجاهدان در راه خدا و اعلاء کلمة الله و پاسداران دین او هستند. آنها با نگارش ردّیههایی به تمام یا برخی از مدعیات و اباطیل او پرداخته و تحریفها و تقلّبهای وی را آشکار ساختند.
هدف اصلی ما در این نوشتار، ستایش «عبقاتالأنوار» و نویسنده بزرگمردش، مجاهد پهلوان، سید حامد حسین لکهنوی(د. 1306 هـ) به مناسبت گذشت صد سال از درگذشت اوست رحمة الله عليه. هرچند ناچاریم در برابر این مجاهد بزرگ، به تقصیر خویش اعتراف کنیم، چرا که سزاوار است درباره زندگی مبارک و خاندان کریم او و موسوعه ارجمند جاودان او دهها کتاب نوشته شود. |
گروهی از این ردّیهها بر کل کتاب
تحفه نوشته شده و تعدادی از آنها، ردّیهای بر برخی ابواب آن است. موارد ذیل، از جمله گروه نخست است:
1. شيخ جمالالدين أبوأحمد ميرزا محمّد بن عبدالنبی بن عبدالصانع نيشابوری هندی اكبرآبادی اخباری (مقتول در سال 1232 هـ). او در بسیاری از دانشها دستی داشته و آثار گوناگون و فراوانی را بر جای گذاشته است. از جمله آثار او، ردّیهای است مفصل بر تحفه، در هفت مجلّد بزرگ که آن را «
سيف الله المسلول على مخرّبي دين الرسول» نامیده و بدان لقب «
الصارم البتّار لقدّ الفجار وقطّ الأشرار والكفّار» داده است.
2. ميرزا محمد بن عنايت أحمدخان كشميری دهلوی ملقب به كامل و مشهور به علامه، مقیم لكهنو (د. 1235هـ). بهترین و مشهورترین کتاب او «
نزهة الاثني عشرية في الرّد على التحفة الاثني عشرية» است که در آن، بر هر یک از ابواب دوازده گانه تحفه، در قالب مجلّدی مستقل ردّیه نوشته است. اما مجلّداتی از آن که پس از تألیف و پاکنویسی، چاپ و منتشر شده، پنج جلد اول، سوم، چهارم، پنجم و ششم است که در سال 1255 در هند به چاپ رسیده است.
3. مولوی حسن بن أمان الله دهلوی عظيم آبادی، مقیم كربلا (م. حدود 1260 هـ). استاد ما، کتاب «
تجهيز الجيش لكسر صنمي قريش في الردّ على التحفة الاثني عشرية» را از جمله تألیفات وی دانسته است.
چنان که گذشت، گروه دوم از ردّیههای
تحفه، آثاری است که در ردّ برخی ابواب آن نوشته شده و در این میان، برخی تنها به ردّ و ابطال مطالب یک باب بسنده کرده و همه تلاش و همّت خویش را به همان بخش معطوف نمودهاند؛ همچون صاحب
عبقات رحمه الله که به ردّ مدعیات باب هفتم در قالب دو بخش (منهج) پرداخته وبحث از هر یک از احادیث منهج دوم را در یک یا چند جلد مفصّل گنجانیده است. او در هر بخش، به تفصیل سخن گفته و به همه جزئیات و حواشی مباحث نیز پرداخته است. در ادامه این نوشتار، به تفصیل از این اثر سخن خواهیم گفت. برخی نیز به بیش از یک باب پرداخته و در قالب کتابی مفصّل، جداگانه بر هر باب ردّیه نوشتهاند. موارد زیر، ردّیههایی است که جداگانه بر هر یک ابواب
تحفه نوشته شده است:
ردّیه بر «باب اول: در تاریخ و فرقههای شیعه»یکی از ردّیه نویسان بر این باب، متکلم محقّق علامه سیّد محمّدقلی بن سید محمّد حسین لکهنوی کنتوری (م 1260 هـ) ، پدر میرحامد حسین مؤلف «
عبقات الأنوار» است. او «
السیف الناصری» را در ردّ باب اول نوشته که در هند به چاپ رسیده است. او همچنین بر ابواب دوم، هفتم، دهم و یازدهم نیز ردّیههای مفصلی نوشته و مجموعه آنها را «
الأجناد الاثنی عشریة المحمّدیة» نامیده است که به هر یک، در بخش مربوط به آن باب خواهیم پرداخت. پس از آن، یکی از شاگردان صاحب تحفه، به نام فاضل رشید کتابی در دفاع از استاد خویش و ردّ بر سید محمدقلی با عنوان «
الأجوبة الفاخرة في الردّ على الأشاعرة» تدوین نمود.
ردّیه بر «باب دوم: در مکائد» سیّد محمّدقلی که از وی پیش از این یاد کردیم، بر این باب نیز ردّیهای نوشته که با عنوان «
تقلیب المکائد» در کلکته هند در سال 1262 هـ به چاپ رسیده است. چنان که گذشت، این کتاب یکی از بخشهای «
الأجناد الاثنی عشریة المحمّدیة» اوست.
ردّیه بر «باب سوم: در اسلاف»ميرزا محمّد بن عنايت أحمدخان كشميری دهلوی بر این باب ردّیهای نوشته که یکی از بخشهای «
نزهه اثنى عشريه» اوست و ضمن پنج جلد از این مجموعه، در سال 1255 هـ در هند به چاپ رسیده است.
ردّیه بر «باب چهارم: در اصول حدیث و رجال»صاحب عبقات، سخنان دهلوی را حرف به حرف و در قالب مجلداتی قطور نقض نموده و حقّ سخن را در همه جوانب بحث با آوردن ادلّه و نصوص و شواهد و متابعات و نشان دادن عدالت یکایک راویان این احادیث و توثيق مصادر آنها، بهجای آورده است. |
ميرزا محمّد دهلوی بر این باب نیز ردّیهای نوشته که یکی از بخشهای «
نزهه» اوست و در سال 1255 هـ در هند به چاپ رسیده است. مولوی خيرالدّين محمّد هندی الهآبادی نیز ردّیهای بر این باب با عنوان «
هداية العزيز» یا «
هدية العزيز» نوشته است.
ردّیه بر «باب پنجم: در الاهیات»یکی از ردّیههای نوشتهشده بر این باب، تألیف متكلّم مجاهد و فقيه محقّق سيّد دلدارعلی بن محمّدمعين نقوی هندی نصيرآبادی لكهنوی ملقب به ممتاز العلماء و مشهور به غفران مآب (م. 1235 هـ) است. او در ردّ بر تحفه پنج کتاب نوشته که به هر یک در باب مربوط خواهیم پرداخت. او بر باب پنجم، ردّیهای با عنوان «
الصوارم الإلهيات في قطع شبهات عابد العزّى والّلات» نوشته که در سال 1215 هـ در هند به چاپ رسیده است. اسدالله ملتانی بر این کتاب او، ردّیهای با عنوان «
تنبیه السفیه!» نوشته است. چنان که گذشت، از دیگر ردّیههای این باب، مجلّد پنجم از کتاب «
نزهة اثنی عشریة» اثر میرزا محمد بن عنایت احمدخان کشمیری است.
ردّیه بر «باب ششم: در نبوّات»• عبقات الانوار، نتیجه مطالعه دهها هزار کتاب خطی و چاپی و استخراج موارد شایسته استناد هر یک و فهرست کردن آنها بر برگ نخست هر کتاب است. در 30 هزار عنوان کتاب موجود در کتابخانه صاحب عبقات، کتابی نیست مگر آن که بر آن، با دستخط او، فهرستی از فوائد استخراج شده و شایسته استناد در اثبات حقانیت شیعه آمده و او با هر کتابی که از کتابخانههای دیگر نیز به دستش میرسید، چنین میکرد. چه این که در دیگر کتابخانههای هند هم کتابهایی میتوان یافت که دستخطّ شریف او بر آنها آمده و فوائدی را ازهر یک، در برگی معین نموده است. |
سید دلدار علی بر این باب نیز ردّیهای با عنوان «
حسام الإسلام وسهام الملام»نوشته که در سال 1215 هـ در کلکته هند به چاپ رسیده است.
ردّیه بر «باب هفتم: در امامت»1. علامه سید دلدارعلی نقوی نصیرآبادی، ردّیهای بر این باب نوشته و آن را «
خاتمة الصوارم» نامیده است.
2. فرزند دلدارعلی، علامّه سیّد محمّد ملقّب به سلطان العلماء (د. 1284 هـ) نیز در ردّ این باب دو کتاب نوشته، یکی کتابی به زبان عربی در موضوع امامت و دیگری اثری به زبان فارسی با عنوان «
البوارق الموبقة» که در هند به چاپ رسیده است.
3. سيّد جعفر أبوعلی خان بن غلام علی موسوی بنارسی دهلوی، یکی از شاگردان ميرزا محمّد مؤلّف «
نزهه اثنى عشريه» نیز ردّیهای با عنوان «
برهان الصادقين» بر این باب نوشته و ضمن فصول آن به مباحث مسح و متعه و مانند اینها نیز پرداخته است. او از این کتاب، خلاصهای نیز با عنوان «
مهجة البرهان» تدوین کرده است.
4. آیت تابناک، سیّد المجاهدین، سیّد حامد حسین نیز با کتاب «
عبقات الأنوار» بر این باب ردّیه نوشته که مهمترین ردّیهای است که بر این باب و بلکه بر کل کتاب
تحفه اثنی عشریه نوشته شده و چه بسا بهترین کتابی است که در موضوع امامت تألیف شده است. استاد ما دربارهاش در
الذریعة میگوید: «
عبقات بهترین کتابی است که از صدر اسلام تاکنون در موضوع امامت نوشته شده و مجلدات آن بیش از ده جلد بزرگ است ...».
5. علّامه کبیر، سیّد محمّد قلی پدر صاحب
عبقات، کتاب «
برهان السعادة» را همچون دیگر ردّیههایش بر ابواب دیگر، در ردّ این باب نوشته است.
6. علامه سيّد مفتی محمّدعبّاس موسوی تستری جزائری (د. 1306 هـ)، صاحب تألیفات بسیار و استاد صاحب
عبقات، كتاب «
الجواهر العبقرية» را که در هند به چاپ رسیده، در ردّ بر باب هفتم نوشته و در آن به شبهاتی که نویسنده تحفه بر غیبت امام مهدی عليه السلام وعجل الله في ظهوره وارد نموده، به بهترین وجه پاسخ داده است. سید دلدارعلی نقوی نیز در پاسخ به این شبهات
تحفه، رسالهای درباره غیبت تألیف نموده است.
ردّیه بر «باب هشتم: در معاد»سید دلدارعلی نقوی (د. 1235 هـ)، کتاب «
إحياء السنة وإماتة البدعة بطعن الاسنة» را در ردّ این باب نوشته که به سال 1281هـ در هند به چاپ رسیده است. مجلد هشتم از کتاب «
نزهه اثنی عشریه» اثر میرزا محمّد بن عنایت احمدخان نیز در ردّ بر این باب نوشته شده است.
ردّیه بر «باب نهم: در مسائل فقهی اختلافی»
مجلد نهم از کتاب «
نزهه» اثر میرزا محمّد بن عنایت احمدخان در ردّ بر این باب نوشته شده که در سال 1255 هـ در هند به چاپ رسیده است. پس از او، مولوی إفراد على كالپوی بر این مجلّد از کتاب
نزهه ردّیهای با عنوان «
رجوم الشياطين» نوشته و سيّد جعفر أبوعلی خان موسوی بنارسی نیز کتاب «
معين الصادقين» در جواب کالپوی تألیف نموده است. صاحب
نزهه کتاب دیگری نیز در ردّ «کید هشتم» این باب درباره متعه و مسح رجلین نوشته است. شيخ أحمد بن محمد علی كرمانشاهی، حفيد استاد اكبر وحيد بهبهانی رحمه الله ( د. 1235 هـ) نیز در ردّ این بخش از باب نهم
تحفه، کتاب «
كشف الشبهة عن حلية المتعة» را تألیف نموده است.
ردّیه بر «باب دهم: در مطاعن»1. سیّد محمّد قلی کنتوری، پدر صاحب
عبقات، کتاب مفصّل «
تشييد المطاعن لكشف الضغائن» را در ردّ بر این باب نوشته است. بخش نخست از این کتاب دو جلدی و قطور، دارای چهار جزء و نزدیک به 1000 صفحه بوده و جلد دوم نیز در 442 صفحه به نگارش درآمده است. مجموعه این 5 بخش که در سال 1283 هـ در هند چاپ سنگی شده، پر است از تحقیقات و فوائد ارزشمندی که به روشنی، نشان دهنده جایگاه علمی و گستره اطلاعات و سخنوریِ نویسنده این کتاب است. تعدادی از مجلدات آن در ایران به صورت افست تجدید چاپ شده و بخش هایی نیز در پاکستان، پس از حروفچینی، چاپ شده است.
نگارش عبقات، تلاش سترگی است که جز با گردآمدن گروههایی از محقّقان که هر یک به جانبی از بحث بپردازند، شدنی نیست. این همه، در حالی است که عمر صاحب عبقات از شصت سال بیشتر نبوده و این موسوعه سترگ نیز تنها یکی از تألیفات پرشمار و مفصّل اوست. این بزرگمرد به تنهایی این بار سنگین را با استعانت از خداوند بهدوش گرفت، تا خداوند را و دینش را و پیامبرش را و خاندان پیامبرش را صلوات الله عليه وعليهم یاری دهد؛ پس خداوند نیز توانش بخشید و اگر جز این بود، یارای آن را نداشت. |
2. سلطان العلماء سيّد محمّد بن سيد دلدار علی نقوی نصيرآباد هندی ( د. 1284 هـ) نیز کتاب «
طعن الرماح» را در ردّ بر این باب نوشته است. او در این کتاب از ماجراهای فدک، قرطاس و سوزاندن درب خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها سخنگفته و در پایان، به جریان شهادت امام حسین عليه لسلام نیز پرداخته است. نگارش این کتاب در ماه رجب از سال 1238هـ به پایان رسیده و در سال 1308 هـ در هند به چاپ رسیده است. شیخ حیدرعلی فیضآبادی بر این کتاب ردّیهای با عنوان «
نقض الرماح في كبد النباح!» نوشته است.
3. سيد أبوعلی خان جعفر موسوی هندی نیز کتاب «تكسير الصنمين» را در ردّ این باب نوشته است.
ردّیه بر «باب یازدهم: در اوهام»صاحب عبقات در بحث از حدیث غدیر چنان شگفتی آفریده که مایه بهت و حیرت عقول است. او با پژوهشی فراگیر درباره این حدیث، به دفع شبهات دشمنان و رفع همه تردیدها، پندارها، نیرنگهای سست و تأویلهای پست معاندان پرداخته است. |
سيد محمد قلي كنتوری(د.1260 هـ) در ردّ این باب، كتاب «
مصارع الأفهام لقلع الأوهام» را نوشته است.
ردّیه بر «باب دوازدهم: در ولاء»سيد دلدارعلی نقوی نصيرآبادی، ردّیه آخرین باب تحفه را با عنوان «
ذوالفقار» نوشته که در سال 1281 هـ در هند به چاپ رسیده است. او در این کتاب، به مناسبت بحث از معتقدات شیعه، به همه شبهاتی هم که صاحب تحفه درباره غیبت در باب هفتم وارد کرده، پاسخ داده است.
قرن چهاردهم
گمان همه ما آن است که فرارسیدن قرن چهاردهم، قرنهای ظلمت را پایان بخشید و زمانه نور و تمدّن و شکوفایی را ارمغان آورد و تعصّبات کور و قومگراییهای ناپسند را از میان برد. ولی سوگمندانه میبینیم که همه امور کاملاً عکس پندارهای ماست. پس چه بسا آنچه در قرون گذشته در هجوم به شیعیان نوشته میشد، هرچند ستیزهجویانه و همراه فریبکاریهایی سخیف بود، ولی در قالب مناقشه علمی و جدل کلامی ارائه میشد. اما در قرن چهاردهم، آنچه میبینیم جز نشخوار برگرداندههای پیشینیان و فرآوردههای وارداتی از سرزمینهای دوردست یا زبانهای دیگر نیست. مانند «
مختصر تحفة اثنی عشریة» که از هند به عراق و از فارسی به عربی رفت و ردّیههایی نیز بر آن، توسط شیخ مهدی خالصی در سه مجلّد و همچنین فقیه متتبّع شیخالشریعه اصفهانی (د. 1339 هـ) نوشته شد.
«فیض القدیر بما یتعلق بحدیث الغدیر» اثر محدث پرهیزکار، شیخ عباس قمی، حدود هشتاد و پنج سال به صورت مخطوط و منتشر نشده باقی مانده بود، این کتاب، گزیده ای از مجلدات حدیث غدیر عبقات است. |
کتاب «
مرآة التصانیف» که در سال 1400 هـ در پاکستان به چاپ رسیده، فهرستی اجمالی از بازده فکری هند و پاکستان در قرنهای سیزدهم و چهاردهم به حساب میآید. در جلد نخست (ص270) این فهرست که به صورت موضوعی تنظیم شده، بابی با عنوان
«ردّ شیعه» گشوده و فهرست 59 عنوان اثر آمده که 57 مورد آن از تألیفات قرن چهاردهم است و این همه، غیر از مواردی از این دست است که در ابواب دیگر همچون اعتقادات و مسائل فقهی آمده است.
در این دوران، جز پستی و انحطاط در نادانی و ناسزاگویی چیزی نمانده و در این آثار، جز ناسزاها و دروغها و تهمتها و اباطیل چیزی در میان نیست و از نمونههایش، یاوههای قصيمی وموسى جارالله و مبغضالدين خطيب و جبهان و ... است. عالمان شیعه نیز در مقام دفاع، بر این اباطیل، ردّیه نوشته و دروغها و نیرنگهایشان را رسوا ساختند. از جمله ایشان یکی استاد ما علامه امینی تغمده الله برحمته است در جلد سوم از موسوعه ارزشمند «
الغدیر» و دیگری، سید الاعیان سیّد محسن امین است در «
نقض الوشیعة» و مقدمه «
اعیان الشیعة» و همچنین دو علامه جلیل، شیخ لطفالله صافی و شیخ سلمان خاقانی در ردّیههایشان بر مبغضالدین و دیگران.
قرن پانزدهم
در الاستیعاب درباره حدیث منزلت آمده است که: «هو من أثبت الآثار وأصحّها»(از جمله صحیحترین و معتبرترین روایات است). نقل حدیث منزلت از حدّ تواتر گذشته تا آنجا که یکی از محدّثان و اعلام قرن پنجم یعنی ابوحازم عبدوئی دربارهاش گفته است: «خرّجت هذا الحديث بخمسة آلاف طريق» (این حدیث را از پنج هزار طریق روایی نقل نمودهام). |
با این که هم اکنون در سالیان نخستین این قرن هستیم و هنوز یک دهه از این سده نگذشته است، ولی آمارها خبر از اوضاع هولناک و نگران کنندهای میدهد. چرا که تنها در سال گذشته، 60 کتاب علیه شیعه در پاکستان منتشر شده و در شمارگان 30 میلیون نسخه به چاپ رسیده است! و 3 سال پیش از این نیز، تنها در پاکستان 200 کتاب علیه شیعه منتشر شده است. نابود باد سیاستکاری، نفت سعودی و دلارهای آمریکایی ... وإلى الله المشتكى.
این همه را وا میگذاریم و به هدف اصلی این نوشتار باز میگردیم. یعنی ستایش «
عبقاتالأنوار» و نویسنده بزرگمردش، مجاهد پهلوان، سید حامد حسین لکهنوی (د. 1306 هـ)، به مناسبت گذشت صد سال از درگذشت او رحمة الله عليه.
سخنی گذرا درباره صاحب عبقات و کتابش
پیش از این، گفتیم که باب هفتم کتاب «
تحفه اثنی عشریه» درباره امامت است و گروهی از اعلام طائفه و پهلوانان علم و جهاد – که ستایش ایشان و تلاشهای ماندگارشان پیش از این گذشت – بر این باب ردّیه نوشتهاند که در صدر آنها، علامه سیّد حامد حسین است و گفتار نسبتاً مفصّل درباره او را بدین موضع از نوشتار وعده دادهایم.
می دانیم که مؤلف
تحفه، باب هفتم را به موضوع امامت اختصاص داده و مباحث آن باب را در 2 «منهج» مرتب نموده است. منهج اول در آیات قرآنی است، یعنی آن دسته از آیات که شیعیان، در اثبات امامت بدان استناد جستهاند و نویسنده به 7 آیه از این موارد بسنده نموده و به تأویل این آیات و مناقشه در آن باب پرداخته است. منهج دوم نیز درباره احادیث است که مؤلف، تنها به ذکر 12 مورد اکتفا کرده تا مردمان بپندارند که اینها همه آن چیزهایی است که شیعیان در پشتیبانی از مذهب خویش در دست دارند و کوشیده تا خدشهای در اسناد یا دلالت این روایات وارد کند.
پس این مجاهد پهلوان، برابرش ایستاده و در این باب، بر او ردّیه نوشته و برای بحث از هر یک از این روایات یک یا چند مجلّد را اختصاص داده است. صاحب
عبقات، سخنان او را حرف به حرف و در قالب مجلداتی قطور نقض نموده و حقّ سخن را در همه جوانب بحث با آوردن ادلّه و نصوص و شواهد و متابعات و نشان دادن عدالت یکایک راویان این احادیث و توثيق مصادر آنها، بهجای آورده است.
این امر، نتیجۀ مطالعۀ دهها هزار کتاب خطی و چاپی و استخراج موارد شایستۀ استناد هر یک و فهرست کردن آنها بر برگ نخست هر کتاب است. چرا که در کتابخانه صاحب
عبقات، کتابی نیست مگر آن که بر آن، با دستخط او، فهرستی از فوائد استخراج شده و شایسته استناد در اثبات حقانیت شیعه آمده و او با هر کتابی که از کتابخانههای دیگر نیز به دستش میرسید، چنین میکرد. چه این که در دیگر کتابخانههای هند هم کتابهایی میتوان یافت که دستخطّ شریف او بر آنها آمده و فوائدی را ازهر یک، در برگی معین نموده و این نشانه آن است که سیّد، این کتاب را سراسر خوانده و ملاحظات خویش را بر آن یادداشت کرده است. کتابهایی از این دست در کتابخانههای هند فراوان است و اینها البته غیر از کتابهای کتابخانه خود اوست که بیش از 30 هزار عنوان را در خود جای داده بود.
نگارش
عبقات، تلاش سترگی است که جز با گردآمدن گروههایی از محقّقان که هر یک به جانبی از بحث بپردازند، شدنی نیست. ولی این بزرگمرد به تنهایی این بار سنگین را با استعانت از خداوند و توکل بر او بهدوش گرفت، تا خداوند را و دینش را و پیامبرش را و خاندان پیامبرش را صلوات الله عليه وعليهم یاری دهد؛ پس خداوند نیز توانش بخشید و اگر جز این بود، یارای آن را نداشت. چه این که خداوند فرموده است:
﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنهَدِيَنهَّمْ سُبُلَنَا﴾ (العنکبوت، 69). این همه، در حالی است که سالیان عمر او، از شصت سال بیشتر نبوده و این موسوعه سترگ نیز تنها دستاورد او نیست. بلکه تألیفات مفصّل ارزشمند دیگری نیز داشته که از آن جمله است: «
استقصاء الافحام واستيفاء الانتقام» که آن را در ردّ «
منتهى الكلام» اثر حيدرعلی فيضآبادی و در دفاع برابر حملات او علیه شیعه نوشته و به تفصیل در باب صيانت قرآن از تحريف و همچنین اثبات وجود مهدی علیه السلام سخن گفته است؛ «
افحام أهل المين في الرّد على إزالة الغين» که آن را نیز در ردّ کتاب حیدرعلی در چند مجلّد نوشته است.
ناچاریم که در برابر این مجاهد بزرگ، به تقصیر خویش اعتراف کنیم، چرا که سزاوار است دربارۀ زندگی مبارک و خاندان کریم او و موسوعۀ ارجمند جاودان او دهها کتاب نوشته شود؛ ولی تا آنجا که می دانیم، جز عناوین زیر کتابی درباره او ننوشتهاند:
1. «
ضياء العين في حياة السيد حامد حسين»، نوشته شيخ سعادت حسين لكهنوی دام بقاؤه.
2. «
سبيكه اللجين في حياة السيد ناصر حسين»، نوشته شيخ فداحسين لكهنوی.
3. «
مير حامد حسين»، نوشته آقای محمّدرضا حكيمی که به زبان فارسی است و به چاپ رسیده است.
4. كتابی دربارۀ خاندان صاحب عبقات و دانشمندان و کتابخانه، نوشته آقای خواجه پيری.
5. «
دراسات في كتاب العبقات»، نوشته فاضل مهذب، سيّد علی ميلانی حفظه الله که در مقدمه جلد اول از ترجمه عربی
عبقات به جاپ رسیده و جداگانه نیز منتشر شده است.
6. «
سواطع الانوار في تقاريظ عبقات الانوار»، که در لكهنو در سال 1303 هـ چاپ شده است.
7. «
القصائد المشكلة في المراثي المثكلة»، این کتاب که در 1891 م. در هند منتشر شده، مجموعۀ قصائدی است که در سوگ صاحب
عبقات به زبان عربی سرودهاند.
سخن گفتن از صاحب
عبقات رحمه الله نیازمند نگارش چندین مجلّد است، پس اکنون از این بحث گذشته و به سخن درباره کتاب او باز میگردیم.
ردّیههای صاحب
عبقات بر منهج اول
تحفه، چند مجلّد است که سرنوشتشان این نبوده که به چاپ برسند و تا هم اکنون، منتشر نشده باقی ماندهاند. و اما ردّیههای او بر منهج دوم
تحفه نیز چندین دفتر است که بیشترشان در زمان حیات سیّد به چاپ رسیده و برخی نیز تا امروز، چاپ نشده باقی ماندهاند! در ادامه، مشخصات تفصیلی مجلّدات عبقات را میآوریم:
جلد اول: حديث غديراین دفتر، به بحث از حديث غدير پرداخته است و آن همان فرموده رسول خداست صلىالله عليه وآله که: «فمن كنت مولاه فهذا علي مولاه». نویسنده در 2 مجلد قطور به بررسی کامل این روایت از حیث اعتبار سند و دلالت معنایی آن پرداخته است. در بخش نخست، فهرست راویان حدیث غدیر از میان صحابه (که صد تن یا بیش از آنند)، تابعین، اتباع تابعین، حفاظ و ائمه حدیث غیر شیعه به ترتیب تاریخی تا زمان مؤلف آمده و همراه هر یک، به تفصیل از شرح احوال، توثیقات درباره او و منابع این توثیقات و توثیق این منابع سخن گفته و در این همه، چنان شگفتی آفریده که مایه بهت و حیرت عقول است. بخش دوم کتاب، از متن حدیث غدیر و وجوه دلالت آن بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و نشانهها و قرائن همراه با واقعه غدیر که دلالت بر این معنا دارند، سخن گفته و با پژوهشی فراگیر درباره این حدیث، به دفع شبهات دشمنان و رفع همه تردیدها و پندارها و نیرنگهای سست و تأویلهای پست ایشان پرداخته است.
بخش اول و دوم جلد اول
عبقات، در زمان حیات مؤلف سال 1293 هـ در هند در قالب 3 مجلّد قطور، چاپ سنگی شده است. همچنین، بخش نخست جلد اول، در سال 1291 هـ در قطع بزرگ و بخش دوم این دفتر از
عبقات در سال 1294 هـ در 2 مجلّد و در حجم بیش از هزار صفحه چاپ سنگی شده است. در سال 1369 نیز بخش اول در 600 صفحه و در قطع بزرگ، حروفچینی و تجدید چاپ شده است. این جلد از
عبقات بار دیگر در قم نیز با تحقیق علامه جلیل، غلامرضا مولانا بروجردی منتشر شده که تاکنون بخش اول از این مجموعه 5 جلدی چاپ شده و محقّق کتاب برآنست چاپ حروفی تحقیق شده و منقّحی را از دیگر مجلّدات نیز ارائه دهد. او در بخش چاپ شده، تخریج احادیث و مقایسه و تطبیق نقلها و روایات با منابعشان و مشخصات منابع را آورده است.
سید علی میلانی نیز هر دو جزء این جلد را همراه با تلخیص، به عربی ترجمه کرده که در سال 1405 هـ در 4 جلد با عنوان «
خلاصة عبقات الأنوار» منتشر شده است. در این مجموعه، مستدرکی نیز حاوی فهرست 189 تن از عالمان و راویان حدیث غدیر که در جلد اول
عبقات نیامده، همراه با شرح احوال و توثیقات آنها به همان روش صاحب
عبقات، تدوین و منتشر شده است. همچنین از این مجلد، ترجمه دیگری نیز به صورت کامل و بدون تلخیص، توسط سید هاشم امین حسینی (فرزند سید الاعیان، سید محسن امین رحمه الله) در حال انتشار است. محدث پرهیزکار، شیخ عباس قمی (د 1359 هـ) نیز این جلد
عبقات را که ویژه حدیث غدیر است، پیراسته و تلخیص نموده و با عنوان «
فیض القدیر بما یتعلق بحدیث الغدیر» نامیده و نگارش آن را در سال 1321 هـ در نجف اشرف به پایان رسانده است. این کتاب، نزدیک به هشتاد و پنج سال به صورت مخطوط و منتشر نشده باقی مانده بود، تا این که خداوند، همکار فاضل ما شیخ رضا استادی را برای انتشار این اثر توفیق بخشید و پس از تخریج و تحقیق متن توسط ایشان، انتشارات در راه حق آن را در سال 1406 هـ در 462 صفحه در قم منتشر نمود.
جلد دوم: حدیث منزلتاین دفتر به بحث از حدیث منزلت پرداخته که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود: «ألا ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لا نبيّ بعدي». این حدیث در بخاری، مسلم و دیگر صحاح و سنن و مسانید روایی نقل شده و در
الاستیعاب درباره این حدیث آمده است که: «هو من أثبت الآثار وأصحّها» (از جمله صحیحترین و معتبرترین روایات است). نقل حدیث منزلت از حدّ تواتر گذشته تا آنجا که یکی از محدّثان و اعلام قرن پنجم یعنی ابوحازم عبدوئی دربارهاش گفته است: «خرّجت هذا الحديث بخمسة آلاف طريق» (این حدیث را از پنج هزار طریق روایی نقل نمودهام).
مؤلف
عبقات در این دفتر، به حدیث منزلت با روشی که در جلد پیشین داشته، پرداخته و تا آنجا که توانسته، اسانید و طرق روایی این حدیث و گواهی اعلام بر متواتر بودن آن و مانند اینها را گردآورده است. او در ادامه، از معنا و دلالت حدیث منزلت بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفته و در این باب، با پژوهشی جامع و بحثی مستوفا به تفصیل سخن گفته است. این جلد، در زمان حیات مؤلف در سال 1295 هـ در 977 صفحه در هند چاپ سنگی شده است. در سال 1406 هـ نیز نشر نفائس مخطوطات در اصفهان، به مناسبت صدمین سال درگذشت مؤلف، به صورت افست و در قطعی کوچکتر در چاپخانه نشاط اصفهان آن را تجدید چاپ کرده است. این کار، زیر نظر علّامه محقّق سیّد محمّد علی روضاتی دام فضله انجام شد که ضمن اشراف بر چاپ کتاب و نگارش مقدمّهای بر آن، فهرست موضوعات و منابع را نیز بر این چاپ افزوده است. فجزاه الله خيراً.
جلد سوم: حدیث ولایتاین دفتر، درباره حدیث ولایت است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «إنَّ عليّاً منّي وأنا منه وهو وليُّ كلِّ مؤمنٍ مِن بعدي». نویسنده، این حدیث را با بحثی مستوفی و پژوهشی جامع از جهت سند و دلالت مورد بررسی قرار داده و دلالت روشن آن را بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام اثبات کرده است. این جلد، در زمان حیات مؤلف در سال 1303 هـ، در قطع بزرگ به صورت چاپ سنگی در هند منتشر شده است.
جلد چهارم: حدیث طیراین بخش از
عبقات، درباره حدیث طیر است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ـ وقتی پرندۀ بریانی برایشان هدیه فرستاده بودند ـ فرمود: «اللهم ائتني بأحبّ خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير» (خداوندا! آن کس را که بیش از همه خلق دوستش داری، بیاور تا همراه من از این پرنده بخورد)، که پس از آن، علی علیه السلام آمد و در غذا، همراه ایشان شد. نویسنده در این دفتر نیز همچون مجلّدات پیشین، پژوهشی جامع و بینظیر درباره اسناد روایی و وجوه دلالت این حدیث ارائه داده است. این مجلّد، در سال 1306 هـ در لکهنو در دو بخش یکی 512 صفحه و دیگری 224 صفحه و در قطع بزرگ به صورت چاپ سنگی منتشر شده است.
جلد پنجم: حدیث مدینةالعلماین بخش، درباره حدیث مدینة العلم است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «أنا مدينةُ العِلم وعليٌّ بابُها فَمَن أراد المدينةَ فَليأتِها من بابها». مؤلف رحمه الله مطابق روش خویش، دربارۀ این حدیث نیز از جهت سند و دلالت سخن گفته و آن را از همه جهت مورد بررسی قرار داده و وجوه دلالت این روایت بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را چنان نشان داده که نمیتوان سخن دیگری در این باب افزود. این مجلّد نیز دارای 2 بخش است که قسمتی از آن به اسناد روایی حدیث و مباحث پیرامون آن پرداخته و قسمت دوم، از دلالت حدیث مدینة العلم بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و وجوه استدلال به آن و پاسخگویی به نقدهای وارد آمده بر آن و ابطال شبهات و تردیدها و اوهام سخن گفته است. این دو بخش در لکهنو هند چاپ سنگی شده است. بخش اول آن در سال 1317 هـ در 745 صفحه در قطع بزرگ و بخش دوم در سال 1327 هـ در 600 صفحه.
جلد ششم: حدیث تشبیهاین بخش از
عبقات، درباره حدیث تشبیه است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه وإلى نوح في فهمه وإلى إبراهيم في خلقه وإلى موسى في مناجاته وإلى عيسى في سنّته وإلى محمّد في تمامه وكماله فلينظر إلى علي بن أبي طالب». این روایت که آن را حدیث اشباه هم نامیدهاند، از طرق متعدد و با تعابیر مختلفی نقل شده است. مؤلف رحمه الله دربارۀ این حدیث نیز بحثی جامع و پژوهشی مفصل در بررسی سند و دلالت آن ارائه نموده و همراه با ذکر فوائد بسیار، همچون دیگر مجلّدات، به دفع شبهات و رفع تردیدها نسبت به این حدیث پرداخته است. این بخش نیز در دوران حیات مؤلف در سال 1301 هـ در 2 مجلّد در قطع بزرگ یکی 456 صفحه و دیگری 248 صفحه در لکهنو چاپ سنگی شده است.
جلد هفتم: حدیث مناصبهحديث مناصبه، آن است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «من ناصب عليّا الخلافة فهو كافر». از آنجا که تألیف این مجلّد به پایان نرسید، چاپ نشده باقی مانده است.
جلد هشتم: حدیث نوراین بخش درباره حديث نور است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «كنت أنا وعلي نورا بين يدي الله عزوجل قبل أن يخلق الله آدم ...». مؤلف در این دفتر، پس از ذکر مصادر، اسناد، راویان و طرق آنها در نقل این حدیث، به وجوه دلالت آن همراه با مباحثی ارزشمند پیرامون آن پرداخته است. این بخش
عبقات در سال 1303 هـ و در زمان حیات مؤلف، در لكهنو هند در 786 صفحه با قطع بزرگ چاپ سنگی شده است.
«عبقات الأنوار» اثر آیت تابناک، سیّد المجاهدین، سیّد حامد حسین، مهمترین ردّیه بر باب هفتم و بلکه بر کلّ کتاب تحفه به شمار می آید. استاد ما در الذریعة گفته است: «عبقات بهترین کتابی است که از صدر اسلام تاکنون در موضوع امامت نوشته شده است». |
به مناسبت صدمین سال درگذشت صاحب
عبقات نیز، مجلّدات سوم تا هشتم (غیر از جلد هفتم) را مدرسه امام مهدی عليه السلام در قم در سال 1406 هـ به صورت افست تجدید چاپ نمود.
جلد نهم: حدیث رایَتاین دفتر، دربارۀ حديث رایَت است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در روز نبرد خیبر فرمود: «لأعطينَّ الرّايةَ غداً رجلاً يحبُّ اللهَ ورسولَه ويحبّهُ اللهُ ورسولُه لا يرجع حتّى يفتح اللهُ على يديه». این حدیث متّفق علیه است و در صحیحین نیز همچون سایر صحاح و مسانید و معاجم نقل شده و طرق روایت آن فراوان بوده و از حد تواتر گذشته است.
جلد دهم:دربارۀ این حدیث که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: «عليٌّ مع الحقّ والحقُّ مع علي».
جلد یازدهم:درباره این حدیث که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: «إن منكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلت على تنزيله.... ولكن خاصف النعل» و حال آن که کفشهای خویش را برای تعمیر به علی علیه السلام سپرده بود.
این 3 جلد از
عبقات در دوران حیات مؤلف پاکنویس نشده و منتشر نشده باقی ماندهاند.
ترجمههای عربی عبقات
از آنجا که «
تحفه اثنی عشريه» به زبان فارسی نوشته شده بود، ردّیههای آن نیز به زبان فارسی نوشته میشد. از جمله، «
عبقات الانوار في إثبات إمامة الائمة الاطهار» نیز که ردّیه ای بر باب هفتم
تحفه است، در اصل به زبان فارسی نوشته شده است. هرچند عبارات عربی آن بر متن فارسیاش غلبه دارد، چرا که نصوص روایات و متون تاریخی و شرح حالها و اقوال علما و مانند اینها همگی به زبان عربی نقل شدهاند. با این حال، تا آنجا که میدانیم در 3 مورد، اقدام به ترجمه عربی مجلدات عبقات شدهاست:
1. سيّد محسن نواب بن سيد أحمد لكهنوی (متولد 1329 هـ)، که برای تحصیل علم به نجف مهاجرت کرده بود و در آنجا به تلخیص و ترجمه عربی تعدای از مجلّدات
عبقات پرداخت.
2. سيّد علی بن سيّد نورالدين ميلانی حفظه الله که با حذف مطالب تکراری، به ترجمه عربی کتاب پرداخته و تاکنون 9 بخش از آن را با عنوان «
خلاصة عبقات الانوار» به چاپ رسانده و سایر مجلّدات را نیز پس از این به خواست خداوند منتشر خواهد کرد.
3. سيد هاشم امين عاملی حفظه الله، فرزند سيّد محسن امين عاملی رحمه الله مؤلف «
أعيان الشيعة»، به ترجمه کامل کتاب به زبان عربی بدون تلخیص و حذف مطالب متن اصلی پرداخته و ترجمه دو بخش جلد اول را به پایان رسانده که در حال انتشار است.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين