جناب استاد، لطفاً مختصرى از احوال خود را بیان بفرمایید.
به تاریخ 23 جمادى الاول 1348 هجرى قمرى مصادف با چهارم آبان 1308 هجرى شمسى در نجف متولد شدم و در همانجا نشو و نما یافتم. مراحل تحصیلى مختلف را در حوزه طى کردم. مهمترین اساتید من در سطح عبارت بودند از: مرحوم فانى اصفهانى، آقا شیخ مجتبى لنکرانى و آقا شیخ عبدالحسین رشتى، در خارج فقه مرحوم آیة الله عبدالهادى شیرازى، در فقه و اصول و تفسیر آیة الله خویى. در نجف بیشتر با علامه امینى و شیخ آقا بزرگ معاشر بودم و همراه ایشان به تهران مى امدم و به نجف بازمى گشتم. از سال 1356 در قم هستم و با مؤسسات و افراد مختلف همکارى و تماس دارم. آقاى شهرستانى پایه گذار مؤسسه آل البیت از من خواستند در آنجا نظارت داشته باشم و اکنون بیشتر با آنها در تماس هستم و براى دیگر مؤسسات نیز هر کدام کارى داشته باشند، انجام مى دهم.
در بسیارى از فهرست هاى نسخ خطى به یادداشتهاى شما ارجاع شده است. بفرمایید این یادداشتها اکنون در چه وضعى است؟ آنها را چاپ مى فرمایید؟ به صورت فیش است؟ چه مقدار است؟
اینها یادداشت نیست، بلکه فهرست کتابخانه أمیرالمؤمنین است که من تهیه کرده ام و آقاى احمد منزوى هم در فهرست نسخ خطى خود از یادداشتهاى متفرقه من بسیار استفاده کرده است. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام دو پوشه نسخه هاى خطى عربى بود و یک پوشه هم نسخه هاى فارسى که البته به صورت فیش بود. پوشه نسخه هاى خطى فارسى را از نجف با خود به ایران آوردم و در اختیار آقاى منزوى گذاشتم و ایشان آنها را به فهرست خود منتقل کردند و در هر جا به این یادداشتها ارجاع داده، اما اینها فهرست است و ان شاء الله به زودى چاپ خواهد شد. پس از این که از نجف آمدم ما بقى فهرستها در آنجا مانده بود که به طرز مجعزآسایى به دستم رسید و هم اکنون در فکر جاپ و تجدید نظر در آنها هستم.
جناب عالى چنان که گفتید مدتى از نزدیک با علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى در تماس بوده اید. آیا با ایشان همکارى داشته اید؟ تلمذ فرموده اید؟ چند سال با ایشان مراوده داشته اید؟
من حدود 25 سال با ایشان مراوده و نسبت به ایشان ارادت بسیار داشتم و منزلمان روبروى هم بود. هنگامى که به ایران مى آمدم مشخصات نسخه هاى خطى مختلف را از مکانهاى گوناگون یادداشت و خدمت ایشان ارائه مى کردم و ایشان نسخه هایى را که ندیده بود، استفاده مى کرد. سپس مشغول فهرست نویسى کتابخانه أمیرالمؤمنین علیه السلام شدم و گاهى در بعضى نسخه ها دچار اشکال مى شدم که از علامه امینى اجازه گرفتم تا از محضر آقا بزرگ استفاده کنم. ایشان گفتند به شرط آن که نسخه را شب به کتابخانه بازگردانى اشکالى ندارد. من کتاب را ظهر خدمت شیخ آقا بزرگ مى بردم و عصر آن را از ایشان مى گرفتم و ایشان مرا راهنمایى مى کرد که شیوه حل مشکل چگونه بوده است.
چه خاطره اى از ایشان دارید؟ لطفاً مواردى را بیان فرمایید که مى تواند براى پژوهشگران جالب و بى گمان مفید باشد. از اخلاق شخصى وعلمى ایشان و هر خصوصیت دیگرى که در خاطر دارید بیان فرمایید.
ایشان مرد وارسته و بى آلایشى بود و هیچ تکبر، غرور و وابستگى نداشت و من از جهت سلامت نفس مانند ایشان سراغ ندارم و از باب مبالغه مى توانم بگویم اگر کسى کتابى از ایشان را در مقابل خودش مى سوزاند و باز کتاب دیگرى مى خواست، ایشان دریغ نمى کرد. آن مرحوم فقر و سختى بسیارى راتحمّل کرد، اما باز هم از نگارش کتابهایش دست نکشید و آنها را به هزینه خودش چاپ کرد و خود، آنها را بسته بندى مى کرد و براى افراد و مؤسسات مختلف درسراسر جهان مى فرستاد. روزى به منزل ایشان رفتم و دیدم که بسته هاى کتاب درزیر تخت ایشان مانده، گفتم اگر خادمتان نمى تواند اینها را به پست ببرد، اجازه بدهید من ببرم که موافقت نکردند، بعدها متوجه شدم که ایشان در آن موقع پول پست کردن کتابها را نداشته است. اکنون نتیجه آن زحمات را مشاهده مى کنیم.
جناب عالى مدتى در آستان قدس تشریف داشته اید. شنیده ایم نسخه هاى کتب فقه را فهرست فرموده اید. آیا در یک جلد بوده است؟ چراچاپ نشده؟
من در سال 1349 و 50 که هزاره شیخ طوسى در دانشکده الهیات مشهدبرگزار مى شد از نجف دعوت شدم و آمدم که آن زمان با عید نوروز مصادف بود.جناب آقاى شانه چى پیشنهاد کردند که در ایران بمانم و نسخ کتب فقهى رافهرست کنم و من چون علاقه داشتم پذیرفتم. ایشان با آقاى دکتر رجایى که در آن زمان رئیس کتابخانه بودند گفتگو کردند و ایشان هم پذیرفتند و با من قراردادى بستند. من گفتم نمى توانم از کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام صرف نظر کنم وباید گاهى به آنجا هم بروم و این مطلب در قرارداد هم قید شد. بنابر این، در آن تابستان خانواده ام هم از نجف به مشهد آمدند و من مشغول فهرست کردن کتب فقه، حدیث، اصول و... شدم. مدتى بعد به نجف رفتم تا مدتى کوتاه در آنجابمانم و سپس بازگردم ولى بر اثر فشار بعثیها نتوانستم به ایران برگردم، تا اینکه سرانجام در سال 56 توانستم به ایران بازگردم و تا سال 62 63 در اینجا بودم. تااینکه آقاى شاکرى، رئیس کتابخانه آستان قدس، با من تماس گرفتند که بقیه فهرست را تکمیل کنم. من بقیه کار را پى گرفتم تا اینکه در سال 64 به کنفرانس امام حسین علیه السلام در لندن دعوت شدم و مدتى حدود سه ماه نیز براى معالجه و دیدار فرزندان و اقوام در آنجا ماندم و چون کار را از من تحویل گرفته بودند، پس از بازگشت مدتى کار متوقف شده بود. پس از مدتى به آقاى شاکرى مراجعه کردم و گفتم که مى خواهم کتباً انصراف خود را از این کار اعلام کنم تا شمابتوانید آن رابه دیگرى بسپارید. ایشان گفتند ما این کار رابه کس دیگرى واگذارکرده ایم و اکنون حدوداً ده سال است که تکمیل این کار ادامه دارد.
لطفا در مورد آثار تألیفى یا تحقیقى و تصحیحى خویش آنچه چاپ شده وآنچه چاپ نشده اشاره اى بفرمایید.
کتابى دارم به نام «أهل البیت في المکتبة العربیة» شامل کتابهایى که اهل سنت درباره زندگى، مناقب، تاریخ زندگى، کلمات و... اهل بیت نوشته اند که بتدریج در مجله تراثنا چاپ مى شود و ان شاء الله پس از چاپ شاید بالغ بر دوجلد باشد. این کتابها شامل آثار خطى و چاپى و مشخصات آنهاست دیگرى کتاب «في رحاب نهج البلاغة» است که معرفى مشخصات حدود 180 نهج البلاغه خطى قبل از سال 1000 هجرى است و حدود 100 نهج البلاغه چاپى رادر بر مى گیرد و نیز ترجمه هاى آن به فارسى، اردو، انگلیسى و سپس منتخبها وشروح نهج البلاغه را از قرن ششم به بعد در بر مى گیرد، این کار هنوز هم ادامه دارد و فعلاً به صورت مقاله در مجله تراثنا در حال چاپ است. همچنین از جلددوازدهم به بعد الغدیر را علامه امینى خواستند درباره مناقب و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام بنویسند و بخشى از کار را به من واگذار کردند که دروصیتنامه خود هم قید فرموده اند که افرادى و از جمله من این کار را ادامه دهیم.ولى پس از فوت ایشان هنوز ورثه کارى در این مورد انجام نداده اند و لذا خودم درایران شروع کردم به نوشتن دنباله این کار. من شروع به یافتن اسامى صحابه،تابعین و رواتى کردم که در جلد اول الغدیر نیامده و آن رابه نام «على ضفاف الغدیر» نوشتم که هنوز ناتمام است و چاپ نشده است. کتاب دیگر «الحسین والسنة» است که در ابتداى آمدنم به ایران چاپ شد. کتاب دیگر «الغدیر في التراث الإسلامي» است که چاپ شده است. در سال 1410 به مناسبت گذشت چهارده قرن بر واقعه غدیر، از سوى آیه الله خویى کنگره غدیر در لندن برگزار شدکه من هم شرکت داشتم و کتابنامه غدیر را براى مجله تراثنا نوشتم و حدود 125 کتاب را درباره غدیر از زبانهاى فارسى، ترکى، اردو و... از نویسندگان مختلف شیعه، سنى، اسماعیلى و... معرفى کردم و پس از مدتى اضافاتى به آن افزودم که خود به کتابى تبدیل شد و آن را در سال گذشته دار المؤرخ العربى در بیروت باعنوان «الغدیر في التراث الإسلامي» چاپ کرد و امسال این کتاب به مناسبت نمایشگاه کتاب که مصادف با عید غدیر بود همراه با اضافاتى توسط وزارت ارشاد و وزارت کشور چاپ شد. این کتاب دو بار ترجمه شده و یک بار هم آقاى جعفرى مقاله مجله تراثنا را ترجمه کرده است.
من هنگامى که در نجف بودم بسیار علاقه داشتم کار آقا بزرگ را دنبال کنم ولى مانع کار این بود که هنوز تمام اثر چاپ نشده بود و نمى دانستم که در اثرایشان نام چه کتابهایى نیامده است. ثانیاً فکر مى کردم شاید فرزندان آن مرحوم بخواهند این کار را ادامه بدهند و ثالثاً نجف محل مناسبى براى این کار نبود، زیراهر لحظه امکان داشت که ما را از عراق اخراج کنند. تا اینکه به ایران آمدم و در آن زمان چاپ ذریعه تمام شده بود. از آقاى علینقى منزوى پرسیدم که آیا شمامى خواهید این کار را ادامه بدهید؟ که پاسخ ایشان منفى بود و لذا من شروع به نوشتن مستدرک کردم و تا کنون حدود 11000 کتاب فیش شده و ممکن است به 30 تا 40 هزار برسد که بعداً ان شاء الله چاپ خواهد شد. همچنین در کتابخانه آستان قدس، هنگامى که براى بار دوم در آنجا کار مى کردم، گاهى درمى یافتم که درذریعه بعضى از مشخصات اشتباه یا ناقص آمده است. این موارد را فیش بردارى کرده ام که به نام «أضواء على الذریعة» آماده چاپ است. مرحوم امینى کتابى دارنددرباره گریه بر امام حسین علیه السلام به نام «سیرتنا وسنّتنا» که من با مطالعه کتب دیگر اضافاتى بر آن دارم که ان شاء الله امیدوارم بتوانم آنها را هم تحت عنوان «إنباء السماء بأنباء کربلاء» چاپ کنم.
مقدار زیادى یادداشت و مدارک و اسناد هم راجع به زندگى جدّ بزرگوارم آقا سید محمّد کاظم طباطبایى و تاریخ خاندانمان جمع کرده ام که هنوز توفیق نگاشتن و تألیف آنها را پیدا نکرده ام. همچنین اکنون گروهى از مؤسسه الغدیر قم در مورد کتاب الغدیر تحقیق و آن را با تحشیه چاپ مى کنند و من بر آنهاپاورقیهایى مى افزایم که فعلاً همراه جلد اول آن آماده چاپ است. و نیز درفهرست منتجب الدین و مقتل امیر المؤمنین تحقیق کرده ام که چاپ شده است.همچنین در مورد قسمت چاپ نشده طبقات ابن سعد تحقیق کرده ام که اکنون چاپ شده است.
آیا در کنفرانسهاى بین الملى شرکت فرموده اید؟ در چند تا. در کجا ودر چه تاریخى؟
من فقط در همان دو کنفرانس امام حسین علیه السلام و الغدیر لندن و دو کنگره شیخ طوسى در مشهد و شیخ مفید در قم شرکت کرده ام.
وضع فهرست نگارى و نسخه شناسى را اکنون در ایران و جهان چگونه ارزیابى مى کنید؟
در ایران در کل بسیار خوب است و من مکرراً گفته ام که هیچ کشوردیگرى به اندازه ایران فهرست تهیه و چاپ نکرده است و حتى مصر و ترکیه هم ازاین جهت به پاى ایران نمى رسند.
حضرت عالى در رشته هاى تخصصى که به آن اشراف دارید شاگردانى هم تربیت فرموده اید؟ مقصود هر نوع استفاده و تأثیر پذیرى از حضرت عالى است؟
در خانه من به روى تمام مراجعانى که مشکلى داشته باشند و بتوانم درحل آن کمکى بکنم باز است و در هر جهت آماده کمک هستم.
بنیاد پژوهشهاى اسلامى را با دید انتقادى چگونه مى بینید؟ چه توصیه اى براى خدمتگزاران این بنیاد دارید؟
بنیاد پژوهشهاى اسلامى کارهاى بسیار خوبى انجام داده، لکن باید درمورد زندگانى خود امام رضا علیه السلام و ائمه اهل البیت علیهم السلام و نیز درزمینه فقه و معارف اهل البیت علیهم السلام فعالیت بیشترى به عمل آورد.
از انتشاراتى که به صورت ادوارى در موضوعات کتابشناسى و اطلّاع رسانى در کشور و در جهان منتشر مى شود به کدام یک بیشتر توجه دارید؟
در داخل کشور مجله «تراثنا» و مجله «آیینه پژوهش» دو ملجه آبرومند هستند. در عراق، مجله «الموسم»، و در کویت قبل از اشغال این کشور توسط عراق، مجله «أخبار التراث» چاپ مى شد که بسیار سودمند و مفید بود. قبلاً مجله «معهد المخطوطات» در قاهره چاپ مى شد که بسیار پربار بود.
در آستانه کنگره «کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامى» هستیم. اهمیت چنین مجامعى را چگونه ارزیابى مى کنید؟
چنین کارهایى بسیار مفیداست. ان شاء الله که خلأهاى موجود را کاملاًپر کند و بعدها هم ادامه پیدا کند.
در باب فهرستنگارى در کتابخانه مرکزى آستان قدس چه توصیه اى دارید؟ چرا با بیش از پنجاه سال کار هنوز بسیارى از نسخه هاى این کتابخانه فهرست نشده؟ راه چاره چیست؟ آیا حضرت عالى و افرادى همچون جنابعالى از وضع کنونى کتابخانه راضى هستید؟ چه کنیم که علمیت و معنویت را در آنجا به سطح کیفیت ابنیه عالى برسانیم و هر دو را برابر سازیم؟
باید از افراد کارشناس و کتابشناس استفاده شود. کتابهاى مهم چاپى راتهیه کنند. کتابهاى خطى را که به آنها عرضه مى شود باقیمت خوب و مناسب بخرند. کار فهرست نویسها را در زمان خاصى محدود کنند و از آنها بخواهند که کاررا بموقع تحویل دهند. همچنین کار اشتباه دیگرى که انجام شده تهیه فهرست موضوعى است، زیرا در کتابخانه اى که دائماً در حال رشد است، نمى توان به صورت موضوعى فهرست کرد، بلکه باید کتابها را شماره اى فهرست کرد. هنوزهم دیر نشده و باید این کار را آغاز کرد مانند کتابخانه دانشگاه تهران و... اگرکتابخانه اى محدود باشد مى توان آن رابه هر صورت دلخواه فهرست کرد ولى درکتابخانه هاى رو به گسترش چنین کارى ممکن نیست.
به نظر شما کتابخانه آستان قدس از این لحاظ کدام روش را باید الگوقرار دهد؟
مى توان کتابخانه آیة الله مرعشى را الگو قرار داد، زیرا آنها سعى مى کنند هر کتابى را که در هر جاى جهان چاپ مى شود و مناسب است خریدارى کنند،افرادى را به دنبال خرید کتاب مى فرستند، از نمایشگاه بسیار کتاب مى خرند. همچنین کتب خطى را به قیمت خوب مى خرند. امّا آستان قدس بعضى کتابهاى بسیار نفیس را کم قیمت گذارى مى کند و لذا آنها را از دست مى دهد. همچنین آنجا حد اقل سالى یک جلد فهرست چاپ مى کنند که آستان قدس از این جهت عقب است.
آیا فکر نمى کنید بهتر باشد فهرست نسخ خطى کتابخانه ها که اکنون به صورت مجزا چاپ مى شود به طور مشترک تهیه شود و یا مرکزى تأسیس شودکه تمام نسخ خطى و یا حد اقل میکروفیلمى از آنها را در آنجا جمع آورند تامحققان بهتر بتوانند استفاده ببرند؟
این کار بسیار ضرورى و سودمند است. به شرط آن که متصدى آن بخل نورزد و منابع را احتکار نکند. بهترین متصدى مى تواند آستان قدس باشد که ازبودجه کافى برخوردار است و من هم در خدمت خواهم بود. ظاهراً آقاى برازش چنین کارى را در سطح تمام نسخه هاى جهان در نظر دارند و اکنون در حال ترجمه بسیارى از فهرستها هستند. دو نفر هم، یعنى آقایان عبدالجبار رفاعى وآقاى اشکورى، در حال تهیه فهرست نسخه هاى خطى عربى در ایران هستند تاعرب زبانان بتوانند از آن استفاده کنند، که این کار مى تواند مایه آبروى ایران باشددر نزد عرب زبانان و کسانى که بخواهند در این زمینه تحقیق کنند و ظاهراً آقاى حجتى همین کار را به فارسى انجام داده اند. به نظر من بهتر است که فهرست به زبان کتابها باشد. مثلاً کتب عربى به زبان عربى و کتابهاى فارسى به زبان فارسى فهرست شوند.