مصرع "كز ايشان يافت اركان حقيقت انتظامى خوش" سروده همشهرى فاضل و سخنور پاكدل و مسلمان بىبديل و نجيب، محمدرضا حكيمى است. من مصرع اول (ابرمردان گنداومند و سالاران چون چند) را سروده و ناتمام گذاشته بودم و قصيده را همانطور از آبادان براى آن ارجمند به تهران فرستادم به خواست ايشان براى چاپ در يادنامه. و بعد در نامهاى ايشان خواستند كه بيت را تمام كنم و من از خود ايشان خواستم و به اختيار خود ايشان گذاشتم كه لطف كردند و مصرع دوم را سرودند. ضمناً جا دارد اينجا بگويم كه اين قصيده در يادنامه مرحوم علّامه امينى صاحب الغدير با بعضى تفاوتها و كم و زيادها آمده است، شايد در دو سه موردى با آنچه در اينجا آمده اندكى فرق دارد، روايت اصل و درست و تمام همانست كه در يادنامه آمده، اين تصرّفات و دگرگونى نتيجه اين است كه من اين قصيده خود را به اين ديوان هم خواستم نقل كنم. مال خودم است و اختيارش را دارم. همشهرى فاضل من استاد محمدرضا حكيمى را گناهى نيست و براى چاپهاى بعدى يادنامه هم اگر نخواست مىتواند قصيده مرا حذف كند يا اگر خواست هم اينچنين كه اينجاست بياورد يا همانطور كه در يادنامه آمده است.
«امينى» پاكبازِ دين و حق؛ كاندر قمارِ عشق
به نقدِ عمر و هستى زد، همه داوِ تمامى خوش
غديرى كرد بى همتا، چنانچون بيكران دريا
لبالب از رحيقِ حق، جهان را زو مشامى خوش
ازين دريا دل آماده، غديرى ايزدى باده
خوش آن رندى كزين مشرب كند شُربِ مدامى خوش
الا يادش گرامى باد و نامش جاودان والا
بحقِّ حق «اميد» اينك حديثِ حق، ختامى خوش
آبادان، شهريور 1352
مصرع "كز ايشان يافت اركان حقيقت انتظامى خوش" سروده همشهرى فاضل و سخنور پاكدل و مسلمان بىبديل و نجيب، محمدرضا حكيمى است. من مصرع اول (ابرمردان گنداومند و سالاران چون چند) را سروده و ناتمام گذاشته بودم و قصيده را همانطور از آبادان براى آن ارجمند به تهران فرستادم به خواست ايشان براى چاپ در يادنامه. و بعد در نامهاى ايشان خواستند كه بيت را تمام كنم و من از خود ايشان خواستم و به اختيار خود ايشان گذاشتم كه لطف كردند و مصرع دوم را سرودند. ضمناً جا دارد اينجا بگويم كه اين قصيده در يادنامه مرحوم علّامه امينى صاحب الغدير با بعضى تفاوتها و كم و زيادها آمده است، شايد در دو سه موردى با آنچه در اينجا آمده اندكى فرق دارد، روايت اصل و درست و تمام همانست كه در يادنامه آمده، اين تصرّفات و دگرگونى نتيجه اين است كه من اين قصيده خود را به اين ديوان هم خواستم نقل كنم. مال خودم است و اختيارش را دارم. همشهرى فاضل من استاد محمدرضا حكيمى را گناهى نيست و براى چاپهاى بعدى يادنامه هم اگر نخواست مىتواند قصيده مرا حذف كند يا اگر خواست هم اينچنين كه اينجاست بياورد يا همانطور كه در يادنامه آمده است.